يكى از اعياد مهمّ تاريخ اسلام عيد بزرگ مباهله است. در اين عيد بزرگ، خدای متعال مهم ترین آيهاى كه در مورد فضيلت اهلبيت علیهم السلام است را نازل فرمود که به آيه مباهله معروف است.
جريان مباهله اين گونه بود كه در سال نهم هجرى، پيامبراکرم صلی الله علیه و آله به امر خداوند، مردم نجران را به اسلام دعوت كردند و آنان را مخيَّر نمودند كه یا مسلمان شوند، يا ماليات بدهند.
کشیشان و بزرگان مسیحی نجران با یکدیگر مشورت كردند و هشتاد و هشت نفر از نخبگان خود را براى تحقيق به مدينه فرستادند. آنان می گفتند: عيسى پسر خداست؛ چون پدر ندارد.
خداوند وحى فرستاد كه حضرت آدم علیه السلام نه پدر داشت و نه مادر؛ (پس چرا او را فرزند خدا نمىدانيد؟!) بحث های زيادى بين آن ها واقع شد و نجرانيان در همه این مباحث شكست خوردند. در آخر پيشنهاد دادند كه بياييد مباهله كنيم. یعنی ما به شما و شما به ما نفرین کنید تا هرکس باطل است، به عذاب الهی گرفتار و رسوا شود!
در این هنگام آيه مباهله نازل شد و این پیشنهاد پذیرفته شد و یک روز برای مباهله معین گردید. قرآن در این باره می فرماید:
فَمَنْ حَاجَّكَ فيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللّهِ عَلَى الْكاذِبينَ؛ پس هرکس با تو در باره خدا و دین خدا بحث کند، بعد از آن که از طرف خدا برای تو علم حاصل شده، به آن ها بگو: بیایید ما فرزندانمان را و شما هم فرزندانتان را، ما زن هایمان و شما هم زن هایتان را، ما خودمان را و شما هم خودتان را دعوت کنید و سپس مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغ گویان قرار دهیم!
روز مباهله، یعنی بیست و چهارم ذی الحجه، پيامبراکرم صلی الله علیه و آله با اميرالمؤمنين و حضرت زهرا و امام حسن و امام حسين علیهم السلام براى مباهله حاضر شدند و نجرانيان که با جمعیت زیادی آمده بودند متوجه شدند که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله آن قدر به حقّانیّت خویش اطمینان دارد که بهترین و نزدیک ترین عزیزان خود را برای مباهله آورده است!
از طرفی چهره های نورانی آن وجود مقدس و اهل بیتش را که مشاهده کردند، به خود لرزیدند؛ و آثار عذاب الهی را مشاهده كردند و ترسیدند و از مباهله منصرف شدند ، عدّهاى از آنان نیز مسلمان شده و بقيه به دادن جِزيه و مالیات راضى شدند و اين پيروزى بزرگ مسلمانان بر مسيحيان زبانزد خاص و عام گردید .
در اين آيه به اعتراف مفسِّران شیعه و سنی، خداوند امام حسن و امام حسين علیهماالسلام را فرزندان پيامبرصلی الله علیه وآله وسلم معرفی کرده و اميرالمؤمنين علیه السلام را نَفْس نفیس و جان پاک و شریف پيامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم معرفی فرموده است. و اين یکی از بزرگ ترین فضیلت های امیرالمومنین علی علیه السلام است . یعنی تمام فضائل پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم به جز سِمَت نبوّت برای حضرت علی علیه السلام نیز ثابت است ! چنانکه خود آن حضرت مکرر به این مطلب تصریح فرموده اند!
يكى از وقايع بسيار مهمى كه در روز بيست و چهارم ذى الحجه اتفاق افتاده مباهله پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم با مسيحيان نجران است كه فضيلتى عظيم براى امير المؤمنين عليهالسلام در آن رقم خورد.
نامه پيامبر صلى الله عليه وآله
در سال نهم هجرى پيامبر صلى الله عليه وآله به دستور خداوند نامهاى براى مردم نجران نوشت و آنان را به اسلام دعوت كرد. ايشان در نامه خود آنها را بين سه امر مخير نمود: اول اينكه مسلمان شوند، دوم اينكه جزيه دهند و بر دين خود باقى باشند، و اگر اين دو را قبول نكردند آماده جنگ باشند.
نجرانيان همراه علمايشان در كليساى اعظم جمع شدند تا در مورد نامه پيامبر صلىاللهعليهوآله مشورت كنند. پس از چند روز بحث و تبادل نظر، همچنين خواندن كتاب «جامعه» و صحيفه حضرت شيث عليهالسلام و كتب انبياء قبل در مورد پيامبر صلىاللهعليهوآله تصميم بر اين شد كه يك گروه 88 نفرى شامل بزرگان درجه اول و رؤساى دينى و اجتماعى را به مدينه بفرستند تا تحقيق بيشترى نمايند و گزارش را براى مردم بياورند.
نجرانيان در مدينه
اين گروه از نجرانيان به مدينه آمدند و پس از تحقيقاتى نزد پيامبر صلىاللهعليهوآله رفتند تا با ايشان گفتگو كنند. آنها در بحث و گفتگو از هر بابى وارد شدند جوابى دندان شكن و قاطع از پيامبر صلىاللهعليهوآله شنيدند و مبهوت ماندند.
در يكى از سؤالهايشان پرسيدند: آيا مخلوقى سراغ دارى كه مانند عيسى بدون پدر به دنيا آمده باشد و مادرش هرگز همسرى اختيار نكرده باشد؟
پيامبر صلىاللهعليهوآله به وحى الهى در جوابى زيبا خلقت پدر تمام انسانها يعنى حضرت آدم عليهالسلام را مطرح كرده و فرمود: آدم از نظر خلقت عجيبتر از اوست. او نه پدر و نه مادر دارد.
نجرانيان كه همه طور شكست خورده و حيران مانده بودند وارد آخرين مرحله شدند و گفتند: بيا مباهله كنيم تا آشكار شود كداميك از ما به حق سزاوارتر است و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم.
نزول آيه مباهله
در اين حال پيك وحى آيه 61 سوره مباركه آل عمران را آورد:
«فَمَن حاجّك فيه مِن بعد ما جاءك مِن العلمِ فقُل تعالوا نَدعُ أبنائنا و أبنائكم و نسائنا و نسائكم و أنفُسَنا و أنفسكم ثمّ نَبتَهل فَنجعل لعنة اللّه على الكاذبين»:
«اگر كسى با تو مجادله كند بعد از علمى كه نزد تو آمده، بگو بياييد تا پسرانمان و پسرانتان، و زنانمان و زنانتان، و نفس ما و نفس شما را فراخوانيم. آنگاه مباهله كنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم».
لذا قرار شد روز ديگر يعنى 24 ذى الحجه مباهله كنند.
پيامبر صلىاللهعليهوآله صبحگاهان بر درِ خانه امير المؤمنين عليهالسلام آمده و ايشان را طلب كرد. سپس در حالى كه امير المؤمنين عليه السلام در سمت راست حضرت قرار داشت و دست او در دست پيامبر صلى الله عليه وآله بود، و امام حسن و امام حسين عليهماالسلام نيز در سمت چپ پيامبر صلىاللهعليهوآله قرار داشتند، و حضرت زهرا عليهاالسلام پشت سر پيامبر صلىاللهعليهوآله بود به سوى محل تعيين شده براى مباهله رفتند.
با اين كارِ پيامبر صلىاللهعليهوآله «أنفسنا» در آيه شريفه به امير المؤمنين عليهالسلام تفسير شد و به عنوان فضيلتى بىنظير در قرآن براى ايشان باقى ماند.
حاضر به مباهله نشدند!!!
مسيحيان نجران كه اين منظره را ديدند و شمايل پيامبر صلىاللهعليهوآله و عترتش عليهمالسلام را در كتب انبياء خوانده بودند براى مباهله سست شدند. يكى از علمايشان گفت: اگر با او مباهله كنيم مو و ناخنى از ما روى زمين نخواهد ماند مگر آنكه نابود مىشود.
سپس از مباهله كردن عذر آوردند و پرداخت جزيه را قبول كردند.
نفسِ اشرف خلائق
در آيه شريفه مباهله يكى از مقامات عظيم امير المؤمنين عليهالسلام پرده بردارى شده كه همگان را در شگفتى فرو برده است. امير المؤمنين عليهالسلام نفس اشرف خلائق و خاتم پيامبران معرفى شده است، و خداوند اين مطلب را در كتاب آسمانى خود ثبت نموده است.
با كمى دقت در اين آيه شريفه مىتوان دريافت كه بعد از پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم برترين خلائق حضرت على عليهالسلام است، زيرا وقتى پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم اشرف و برترين خلائق است نفس او نيز بايد اشرف و افضل باشد كه در رتبه بعد از او قرار مىگيرد، و به اين مطلب روايت امام رضا عليهالسلام ـ كه خواهد آمد ـ اشاره كرده است.
همچنين بعد از پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم كسى جز امير المؤمنين عليهالسلام لياقت جانشينى او را ندارد، زيرا تا وقتى نفس او هست ديگران را مجالى نيست.
امير المؤمنين عليهالسلام و بيان مباهله
عدهاى به امير المؤمنين عليهالسلام عرض كردند: اى امير المؤمنين، برترين مناقبت كدام است؟ حضرت فرمود: برترين مناقبم خدادادى است و من درباه آنها اقدامى نكردهام. گفتند: آنها كدام است؟ حضرت چند نمونه از فضائلش را بيان نموده و در ادامه ماجراى مباهله را براى آنان تعريف كرد.
مباهله بزرگترين فضيلت قرآنى امير المؤمنين
روزى مأمون به امام رضا عليهالسلام عرض كرد: بزرگترين فضيلت على بن ابى طالب را كه قرآن بر آن دلالت دارد بيان كن.
حضرت در جواب او فرمود: آن آيه مباهله است، زيرا خداوند مىفرمايد: «فَمَن حاجّك فيه مِن بعد ما جاءك مِن العلمِ فقُل تعالوا نَدعُ أبنائنا و أبنائكم و نسائنا و نسائكم و أنفُسَنا و أنفسكم ثمّ نَبتَهل فَنجعل لعنة اللّه
على الكاذبين» :«اگر كسى با تو مجادله كند بعد از علمى كه نزد تو آمده، بگو بياييد تا پسرانمان و پسرانتان، و زنانمان و زنانتان، و نفس ما و نفس شما را فراخوانيم. آنگاه مباهله كنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم».
پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم حسن و حسين عليهماالسلام را فراخواند كه به حكم قرآن پسران او حساب شدند، و فاطمه عليهاالسلام را فراخواند كه آن حضرت مصداق زنانِ مذكور در آيه حساب شد. سپس على بن ابى طالب عليهالسلام را فراخواند كه به حكم خداوند نفس پيامبر صلى الله عليه وآله قرار داده شد.
اين مطلب هم ثابت است كه هيچ يك از مخلوقات خداى تعالى از پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم بالاتر و افضل نيست. بنابراين به حكم خداوند بايد كسى از نفس رسول اللّه صلى الله عليه وآله نيز بالاتر نباشد.
مأمون دوباره پرسيد: شايد منظور از «انفسنا» خود حضرت باشد يعنى نفس حقيقى او اراده شده باشد.
امام رضا عليهالسلام فرمود: اين صحيح نيست، زيرا دعوت كننده هميشه ديگرى را فرا مىخواند و معنى ندارد كه خودش را فراخواند. در مباهله نيز مىبينيم كه پيامبر صلى الله عليه وآله فقط يك نفر مرد را فراخوانده و آن على بن ابى طالب عليهالسلام است. لذا ثابت شد كه على عليهالسلام نفس پيامبر صلى الله عليه وآله است كه خداوند در كتابش فرموده، و حكم خود به نفس بودن حضرت على عليهالسلام نسبت به پيامبر صلى الله عليه وآله را در كتابش ثبت كرده است.
در اين روايت بسيار زيبا على بن موسى الرضا عليهالسلام عقلاً و با استناد به قرآن كريم افضليت امير المؤمنين عليهالسلام از تمامى خلائق را بعد از رسول اللّه صلى الله عليه وآله اثبات نمود كه اولويت بر خلافت نيز از ضمن آن استفاده مىشود.
ماجراى مباهله بزرگترين فضيلت امير المؤمنين عليهالسلام است كه قرآن بر آن دلالت دارد. اين واقعه را اكثر مورخين فريقين در كتب خود ذكر كردهاند.
بعضى از اسانيد مباهله عبارت است از:
كتب خاصه
احتجاج (شيخ طبرسى) ج 2 ص 165. امالى (شيخ طوسى) ص 564. امالى (شيخ صدوق) ص 618. كشف الغمة ج 1 ص 232 ـ 234. شرح الاخبار ج 2 ص 133. تفسير امام عسكرى عليهالسلام ص 660. نور الثقلين ج 2 ص 319. مناقب آل ابى طالب ج 3 ص 143.
كتب عامه
سنن ترمذى ج 4 ص 293. اُسد الغابه ج 4 ص 256. البداية و النهاية ج 2 ص 83 و ج 5 ص 54. فتح البارى ج 8 ص 74. مجمع الزوائد ج 8 ص 238. معجم الاوسط (طبرانى) ج 4 ص 176. تفسير قرطبى ج 4 ص 103 ـ 104.
روح و جان من كجاست؟
با دقّت نگاه به تابلوى مسجد مىكنم، مىبينم روى آن نوشته است: «مسجد الاجابة». تعجّب مىكنم، آيا اين نوشته درست است يا آنچه من شنيدهام. بايد پرس و جو كنم.
داخل مسجد مىشوم، جوانى را كه چفيه قرمز بر سر دارد مىبينم، جلو مىروم از او مىپرسم:
ــ اسم اين مسجد چيست؟
ــ اينجا «مسجد الإجابة» است.
ــ چرا اين مسجد را به اين نام مىخوانند؟
ــ در تاريخ آمده يك روز پيامبر سه حاجت مهم داشت و براى دعا كردن به اينجا آمد و دعاى او مستجاب شد. براى همين اين مسجد را به اين نام خواندهاند.
ــ در زمان پيامبر اينجا مسجد بود؟
ــ خير. اينجا زمينى خارج از شهر بود، بعدا مسلمانان در اينجا مسجدى بنا كردند.
معلوم شد كه اينجا بيابان بوده است، سؤال مهمّى در ذهنم نقش مىبندد، مگر پيامبر بارها نگفتهاند كه براى دعا كردن به مسجد برويد، پس چرا خودش براى دعا كردن به مسجد نرفته است؟ مگر او نگفته بود كه بين منبر و خانه من، باغى از باغهاى بهشت است، چرا او آنجا را رها كرد و براى دعا كردن به بيابان آمده است؟
بايد بيشتر تحقيق كنم، بايد سؤال كنم.
* * *
آيا مىدانى مباهله به چه معنا مىباشد؟
دو نفر كه بر سر موضوعى اختلاف دارند و به نتيجهاى نمىرسند، آنها تصميم مىگيرند كه در حقّ يكديگر نفرين كنند و از خدا بخواهند هر يك از آنان كه دروغگوست، با عذاب خدا از بين برود، در زبان عربى به اين كار، مباهله مىگويند.
اينجا مسجد «مباهله» است، پيامبر در سال نهم هجرى در اينجا با مسيحيان قرار مباهله گذاشتند، مباهله بايد در بيرون از شهر واقع شود، زيرا قرار است بركسى كه دروغ مىگويد، عذاب نازل شود، براى همين بايد مباهله در بيرون از شهر انجام گيرد تا به مردم آسيب نرسد، بعدا مسلمانان در اين مكان مسجدى ساختند تا يادآور جريان مباهله پيامبر با مسيحيان باشد.
چرا اين وهّابىها نام اين مسجد را تغيير دادهاند؟ آيا آنها مىخواهند كارى كنند كه اين واقعه از يادها برود؟
آنانىكه نام اين مسجد را تغيير دادند بايد بدانند كه مباهله در يك مسجد خلاصه نمىشود، مباهله، يك حقيقت جاويد است، مباهله، سند محكم حقانيّت شيعه است!
بىجهت نيست كه وقتى به كلمات امام على عليهالسلام مراجعه مىكنيم مىبينيم آن حضرت در ده مورد براى دفاع از حق خود به واقعه مباهله اشاره كرده است، امام رضا عليهالسلام نيز وقتى با مأمون عبّاسى سخن مىگفت، سه بار به واقعه مباهله اشاره كرده است.
من بايد مباهله را بهتر و بيشتر بشناسم، بايد به تاريخ سفر كنم، به سال نهم هجرى بروم…
* * *
بيشتر قبيلههاى عرب مسلمان شدهاند، شهر مكّه هم فتح شده است، اكنون پيامبر دستور مىدهد تا نامهاى به مسيحيان منطقه نجران نوشته شود. نجران، منطقهاى خوش آب و هواست كه در جنوب غربى مدينه – در نزديكى «يمن» – واقع شده است. در آنجا مسيحيان زندگى مىكنند. در اين نامه پيامبر آنان را به اسلام دعوت مىكند.
وقتى نامه پيامبر به دست مسيحيان مىرسد، بزرگان آنان دور هم جمع مىشوند تا درباره اين نامه با هم مشورت كنند. سرانجام تصميم مىگيرند تا چهل نفر را به مدينه بفرستند تا آنها با پيامبر ديدار كنند.
مسيحيان در مدينه به مسجد پيامبر رفتند، هديههايى را تقديم پيامبر نمودند، پيامبر به آنان سه روز فرصت داد تا به راحتى بتوانند درباره دين اسلام تحقيق كنند و با آيين اسلام آشنا شوند. آنان نشانههاى آخرين پيامبر خدا را در كتاب انجيل خوانده بودند و اگر به نداى فطرت خود گوش مىدادند مىتوانستند حقّانيت پيامبر را تشخيص دهند.
در اين مدّت آنان در مسجد پيامبر ناقوس زدند و به انجام مراسم خود پرداختند. بعد از سه روز پيامبر آنان را به حضور طلبيد تا سخن آنان را بشنود. اسقف كه بزرگ مسيحيان بود رو به پيامبر كرد و گفت:
ــ اى محمّد! موسى عليهالسلام پيامبر خدا بود، نام پدر او چه بود؟
ــ عمران.
ــ پدرِ يوسف عليهالسلام كه بود؟
ــ يعقوب عليهالسلام.
ــ پدر تو كيست؟
ــ عبد اللّه.
ــ پدر عيسى عليهالسلام كيست؟
پيامبر در جواب سكوت كرد. اينجا بود كه جبرئيل نازل شد و آيه 59 سوره آل عمران را بر پيامبر نازل كرد.
پيامبر رو به اسقف كرد و آيه قرآن را براى آنان خواند:
«إِنَّ مَثَلَ عِيسَى عِندَ اللّه كَمَثَلِ ءَادَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ…» عيسى عليهالسلام مانند آدم عليهالسلاماست كه خدا او را از خاك آفريد.
آرى، خدا عيسى عليهالسلام را بدون آنكه پدر داشته باشد آفريد، امّا اين دليل نمىشود كه مسيحيان بگويند عيسى عليهالسلام، خداست، زيرا آدم هم بدون پدر آفريده شده است، آدم و عيسى عليهماالسلام هر دو آفريده خداوند هستند.
اسقف رو به پيامبر كرد و گفت: «تو مىگويى عيسى از خاك آفريده شده است. چنين چيزى هرگز در كتب آسمانى نيامده است».
سپس با صداى بلند گفت: «عيسى همان خداست».
پيامبر در جواب او سكوت كرد، او منتظر وحى خدا بود، بعد از لحظاتى جبرئيل نازل شد و آيه مباهله رابراى پيامبر آورد. پيامبر آن آيه را براى مسيحيان خواند:
…فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَآءَنَا وَأَبْنَآءَكُمْ وَنِسَآءَنَا وَنِسَآءَكُمْ وَأَنفُسَنَا وَأَنفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَتَ اللّه عَلَى الْكَـذِبِينَ .
به آنان بگو بياييد با يكديگر مباهله كنيم، ما پسران، زنان و نفْسهاى خود را مىآوريم، شما هم پسران، زنان و اَنْفس خود را بياوريد و آنگاه مباهله كنيم و بگوييم كه لعنت خدا بر كسى باشد كه دروغ مىگويد.
اسقف وقتى اين آيه را شنيد گفت:
ــ سخن تو از روى انصاف است. ما با تو مباهله مىكنيم تا هر كس كه دين او باطل است، عذاب بر او نازل شود. اى محمّد! وعده ما كى؟
ــ فردا، صبح زود.
* * *
شب مسيحيان دور هم جمع شدهاند و درباره فردا با يكديگر سخن مىگويند، يكى از آنان رو به بقيّه مىكند و مىگويد:
ــ اگر فردا محمّد با ياران و لشكريانش آمد، بدانيد كه او بر باطل است و پيامبر خدا نيست.
ــ چطور مگر؟
ــ اگر او همه يارانش را با خود بياورد، در واقع اينگونه مىخواهد ما را بترساند و مانند پادشاهان عمل كند، ما در اين صورت با او مباهله خواهيم كرد. فقط در يك صورت ما نبايد با او مباهله كنيم.
ــ در چه صورتى؟
ــ اگر محمّد با خاندان خودش براى مباهله بيايد.
ــ براى چه؟
ــ كسى كه خانواده خود را براى مباهله مىآورد، به حقّانيت خود يقين دارد و او همان پيامبرى است كه در انجيل به آمدن او وعده داده شده است. ما بايد از نفرين او بترسيم.
ــ آرى، اگر محمد صلىاللهعليهوآله پيامبر خدا باشد، نفرين او اثر مىكند و عذاب بر ما نازل خواهد شد.
ــ درست است، ما داستان مباهله پيامبران را شنيدهايم، همه مىدانيم اگر پيامبرى براى مباهله دست به سوى آسمان گيرد، خدا دعاى او را مستجاب مىكند و دشمن او نابود خواهد شد.
* * *
نزديك طلوع آفتاب است، همه منتظر هستند ببينند پيامبر چه كسانى را همراه خود براى مباهله خواهد برد، خدا به پيامبر دستور داده پسران، زنان و نفْسهاى خود را براى مباهله با مسيحيان ببرد.
همه نگاه مىكنند، پيامبر به سوى خانه على عليهالسلام مىرود، وارد خانه مىشود، بعد از لحظاتى، پيامبر از در خانه بيرون مىآيد در حالى كه دست حسن عليهالسلام را در دست گرفته و حسين عليهالسلام را در آغوش خود گرفته است، بعد از آن فاطمه و على عليهماالسلام مىآيند. پنج تن به سوى وعدهگاه حركت مىكنند.
مردم هم همراه آنان مىآيند، وقتى پيامبر به آنجا مىرسد با عباى سياه خود، سايبانى درست مىكند.
اكنون پيامبر آنجا زير آن سايهبان مىنشيند، حسن عليهالسلام را طرف راست خود، حسين عليهالسلام را سمت چپ خود مىنشاند، از على عليهالسلام مىخواهد جلو او بنشيند و فاطمه عليهاالسلام هم پشت سر پدر مىنشيند. اكنون پيامبر آيه تطهير را مىخواند.
آيا تو مىدانى آيه تطهير كدام است؟
«إِنّمَا يُرِيدُ اللّه لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا ».
خداوند اراده كرده كه خاندان پيامبر را از هر پليدى پاك نمايد و آنان را پاكيزه گرداند .
دوست خوبم! من بايد درباره اين آيه براى تو سخن بگويم، اندكى صبر كن تا ماجراى مباهله را تمام كنم، سپس درباره آيه تطهير برايت بيان خواهم كرد.
سپس پيامبر رو به على، فاطمه، حسن و حسين عليهمالسلام مىكند و مىگويد: «عزيزانم! هر وقت من بر اين مسيحيان نفرين كردم، شما آمين بگوييد».
پيامبر دو دست خود را بالاى سرش مىبرد در حاليكه انگشتان دست خود را به يكديگر گره زده است.
او آماده است تا مراسم مباهله را آغاز كند. مسيحيان همه به اينجا آمدهاند، آنها اين منظره را نگاه مىكنند، بزرگان آنها جلو مىآيند و مىگويند:
ــ اى محمّد! اينان چه كسانى هستند كه همراه خود به براى مباهله آوردهاى؟
ــ امروز بهترين بندگان خدا را به اينجا آوردهام، خدا هيچكس را به اندازه اينان دوست ندارد.
ــ اى محمّد! چرا ياران خود را نياوردى؟ چرا لشكر خود را نياوردى؟ چرا زن و يك مرد و دو بچّه را آوردهاى؟
ــ خدا به من چنين دستور داده است. من با اين چهار نفر با شما مباهله مىكنم. اينان اهل و خاندان من هستند.
اكنون همه مىفهمند كه اهل پيامبر چه كسانى هستند.
رنگ از چهره مسيحيان مىپرد، يكى از آنان مىگويد: «به خدا قسم اگر امروز محمّد بر ما نفرين كند، همه ما نابود خواهيم شد».
آنان نزد پيامبر مىآيند و روى زمين مىنشينند و چنين مىگويند: «اى محمد! ما از مباهله كردن پشيمان شدهايم، ما مىخواهيم با تو پيمان صلح ببنديم».
پيامبر سخن آنان را قبول مىكند و تصميم بر آن مىشود كه پيماننامه صلح نوشته مىشود، قرار مىشود آنان بر دين خود باقى بمانند ولى حكومت پيامبر خود را بپذيرند و ساليانه دو هزار حُلّه (كه نوعى پارچه بسيار قيمتى است) پرداخت كنند.
* * *
اكنون پيامبر به سوى مسجد مىرود، وارد مسجد مىشود، جبرئيل بر او نازل مىشود و به او چنين مىگويد: «اى محمّد! خدا به تو سلام مىرساند و مىگويد: موسى از من خواست تا بر قارون عذاب نازل كنم و من اين كار را كردم، به عزّت و جلالم سوگند، اگر امروز با على، فاطمه، حسن و حسين بر مسيحيان نفرين مىكردى، عذاب سختى را بر آنان نازل مىكردم».
پيامبر دستان خود را به سوى آسمان مىگيرد و سه مرتبه شكر خدا را به جا مىآورد و سپس به سجده مىرود.
* * *
روز مباهله، مانند آفتابى است كه در روز بيست و چهارم ذىالحجّه طلوع كرد و براى هميشه روشنىبخش حقّ و حقيقت است.
درست است كه آنروز مباهلهاى انجام نشد، امّا يك اعتقاد بلند به يادگار ماند كه صاحبان آن اهلبيت پيامبر بودند.
بيا يك بار ديگر ترجمه آيه مباهله را با هم بخوانيم: «به آنان بگو بياييد با يكديگر مباهله كنيم، ما پسران، زنان و نفْسهاى خود را مىآوريم، شما هم پسران و زنان و نفْسهاى خود را بياوريد و آنگاه مباهله كنيم و بگوييم كه لعنت خدا بر كسى باشد كه دروغ مىگويد».
خدا از پيامبر خواست تا سه گروه را همراه خود ببرد:
اول: گروه پسران.
دوم: گروه زنان.
سوم: گروه اَنْفُس (نفْسها)
اين يك حقيقت قطعى است كه پيامبر آنروز فقط على، فاطمه، حسن و حسين عليهمالسلام را براى مباهله برد. در كتب اهلسنّت اين مطلب بارها و بارها ذكر شده است و آنها نمىتوانند اين حقيقت را انكار كنند.
پيامبر بايد اين مباهله را انجام دهد، يعنى خدا از پيامبر مىخواهد تا با مسيحيان اينگونه سخن گويد و آنان را به مباهله دعوت كند، پيامبر به آنان مىگويد بياييد اينگونه مباهله كنيم، هر كدام از ما اين سه گروه را همراه خود بياوريم و مباهله كنيم.
پس معلوم مىشود كه پيامبر جزء اين سه گروه نيست، زيرا خود پيامبر كسى است كه قرار است مباهله را انجام دهد، پيامبر بايد «پسران»، «زنان» و «نفوس» را همراه خود به مباهله ببرد، پس اين سه گروه غير از پيامبر مىباشند.
اكنون بايد آيه را با اين 3 گروه تطبيق دهيم:
* اول: گروه پسران:
پيامبر، حسن و حسين عليهماالسلام را همراه خود برد. پس معلوم مىشود كه حسن و حسين عليهماالسلام، پسران پيامبر هستند. اين كه ما عادت داريم حسن و حسين عليهماالسلام را پسران پيامبر مىناميم، دليل قرآنى دارد، آرى، تو وقتى در زيارت عاشورا مىگويى: «السَّلاَمُ عَلَيكَ يَابنَ رَسُولِ اللّهِ: سلام بر تو اى پسر رسول خدا» بايد بدانى كه سخن تو، يك مفهوم قرآنى است و قرآن آن را تأييد مىكند.
* دوم: گروه زنان:
پيامبر از گروه زنان، فقط فاطمه عليهاالسلام را همراه خود برد و اين نشانه برترى مقام فاطمه عليهاالسلام نسبت به همه زنان است.
* سوم: گروه اَنْفُس (نفْسها)
اين قسمت كليدىترين قسمت آيه است: أَنفُسَنَا وَأَنفُسَكُمْ براى بيان معنى اين قسمت بايد مقدّمهاى ذكر كنم:
وقتى نگاه به آسمان مىكنى و مىگويى: «آن ماه است»، منظور تو مشخّص است، تو ماه آسمان را ديدهاى و به آن اشاره مىكنى، امّا گاهى به زيبارويى اشاره مىكنى و مىگويى: «او ماه است»، در اينجا تو از «مجاز» استفاده كردهاى، يعنى كلمه «ماه» را در معناى غير حقيقى آن به كار بردهاى، تو مىخواستى زيبايى آن شخص را بيان كنى براى همين از واژه «ماه» استفاده كردهاى.
خدا از پيامبر مىخواهد كه جان و روح خود را براى مباهله ببرد، اين يك مجازى است كه خدا استفاده كرده است.
در زبان فارسى وقتى ما كسى را خيلى دوست داريم به او مىگوييم: «روح منى! جان منى».
معلوم است كه كلمه «روح» در اينجا يك مجاز است. در واقع ما مىخواهيم بگوييم ما آن فرد را خيلى دوست داريم، او پيش ما خيلى عزيز است. خدا از پيامبر مىخواهد تا «نفْس خود» را براى مباهله ببرد. اگر بخواهيم كلمه «نفْس» را به فارسى ترجمه كنيم، بايد واژه «روح و جان» را استفاده كنيم.
به راستى پيامبر چه كسى را مانند روح و جان خودش مىدانست؟ پيامبر على عليهالسلام را بسيار دوست مىداشت و او را همچون جان خود مىدانست. وقتى او را به سوى طائف فرستاد به مردم آنجا چنين نوشت: «من كسى را كه مانند نفْس و جان من است به سوى شما مىفرستم».
آرى، آيه مباهله ثابت مىكند كه على عليهالسلام، همچون روح و جان پيامبر است.
* * *
من هنوز در مدينه هستم، به ياد روزى مىافتم كه پيامبر از دنيا رفت و مردم با ابوبكر بيعت كردند، ابوبكر دستور داد تا على عليهالسلام را براى بيعت به مسجد بياورند. آنروز على عليهالسلام براى حفظ اسلام بايد صبر مىكرد، حكومتى كه روى كار آمده بود، عطش رياست داشت و براى حفظ اين رياست ظلمهاى زيادى نمود.عدّهاى اطراف ابوبكر با شمشير ايستاده بودند ، عُمَربنخطّاب شمشير خود را بالاى سر على عليهالسلام گرفته بود .
عُمَر رو به على عليهالسلام كرد و گفت: «اى على ! با ابوبكر بيعت كن كه اگر اين كار را نكنى گردنت را مىزنم، تو چارهاى ندارى ، بايد با او بيعت كنى» .
على عليهالسلام در جواب چنين گفت:
اى ابوبكر ، من با تو بيعت نمىكنم ، اين تو هستى كه بايد با من بيعت كنى .
تو مردم را به دليل خويشاوندى خود با پيامبر به بيعتِ خود فرا خواندهاى ، اكنون ، من هم به همان دليل تو را به بيعت با خود فرا مىخوانم ! تو خود مىدانى من به پيامبر از همه شما نزديكترم .
ابوبكر به فكر فرو رفت، او جوابى نداشت، اگر قرار است مقام خلافت به خويشاوندى با پيامبر باشد كه على عليهالسلام از همه به پيامبر نزديكتر است ، او پسر عموى پيامبر است و تنها كسى است كه پيامبر با او پيمان برادرى بسته است .
اين صداى على عليهالسلام است كه سكوت مسجد را شكسته است:
اى ابوبكر! تو را به خدا قسم مىدهم كه راست سخن بگويى، بگو بدانم روزى كه پيامبر براى مباهله مسيحيان مىرفت، چه كسى را همراه خود برد؟ آيا مرا و همسر و پسرانم را همراه خود برد يا تو و همسر و پسرانت را؟
ابوبكر چاره نداشت جز اين كه راست بگويد، او در جواب گفت: «اى على! آنروز پيامبر تو و همسر و پسرانت را براى مباهله برد».
همه مردم به فكر فرو رفتند، آنها به ياد آوردند كه به حكم قرآن، على، همانند جان و روح پيامبر است.
درست است كه ريسمان به دستهاى على عليهالسلام بسته بودند و شمشير بالاى سر او نگه داشته بودند، امّا على عليهالسلام اينگونه از حقّ خود دفاع كرد.
او پيام بزرگ خود را به تاريخ داد، اين صداى على عليهالسلام بود كه تاريخ هرگز آن را فراموش نخواهد كرد و براى هميشه حقّانيت شيعه را ثابت مىكند .
* * *
در روز مباهله وقتى پيامبر على، فاطمه، حسن و حسين عليهمالسلام را در كنار هم ديد، آيه تطهير را خواند.
مسیحیان نجران حاضر به پذیرش دعوت پیامبر اسلام نبودند.چند روزی بود که در فکر بودن تا چگونه با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و مسلمانان که روز به روز قوی تر می شدند مبارزه کنند.تصمیم گرفتند به مدینه بیایند و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را امتحان کنند و شکست دهند. با غرور و پرادعا به مدینه آمدند. ابتدا نزد یهودیان مدینه رفتند و گفتند این مرد شما را شکست داده است؛فردا صبح بیایید تا او را بیازماییم و شکستش دهیم.
آن شب عاقب و دوستانش تا صبح قدم می زدند و به نبرد فردا فکر می کردند.به این که چه بپرسند. کم کم داشت صبح می شد.خورشید خودش را از بین کوه ها بالا می کشید تا هرچه زودتر به صحنه های این نبرد برسد.پس از نماز صبح بزرگان مسیحی نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آمدند.
اسقف نجران از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پرسید:پدر موسی علیه السلام که بود؟پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پاسخ دادند:عمران.پدر یوسف که بود؟پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:یعقوب علیه السلام.اسقف پرسید:پدر شما کیست؟فرمود: عبدالله بن عبدالمطلب.اسقف که خود را برای پیروزی آماده کرده بود،پرسید:پدر عیسی کیست؟پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: عیسی علیه السلام مانند آدم علیه السلام است که خداوند او را از خاک آفرید.اسقف که خیال می کرد عیسی علیه السلام فرزند خداست،برآشفته شد و با پرخاش گفت:در تورات و انجیل این گونه نیامده است!پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم که غرور اسقف را می دید؛منتظر فرمان الهی بود.وحی نازل شد که به آن ها بگو تا مباهله کنند.یعنی بیاییند و مانند رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از خداوند بخواهند تا دروغ گو را عذاب کند.تا راستگو و دروغ گو شناخته شود.
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آنان را به این نبرد دعوت کرد. نبردی واقعی و تن به تن.پسران در مقابل پسران و زنان در مقابل زنان. مسیحیان هم بزرگان خود را انتخاب کرده بودند.عاقب، قیس و اسقف نجران.عاقب منتظر بود ببیند که پیامبر کدام یک از یارانش را می آورد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بهترین افرادش را برای این نبرد آورده بود.اما این جمع با آن چه که عاقب انتظارش را داشت خیلی فرق می کرد.پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم عزیزترین کسانش را به این جنگ آورده بود.جنگی که شکست در آن یعنی مرگ و نابودی.
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با آرامش کامل امیرالمؤمنین علیه السلام را در سمت راست خود نشاند و حضرت زهرا سلام الله علیها را در پشت سر خویش و امام حسن و امام حسین علیهماالسلام را که هنوز سن و سالی نداشتند در جلوی خود .پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رو به بزرگان نجران کرد و فرمود:بیایید تا مباهله کنیم و از خداوند لعنت و عذابش را برای دروغگویان بخواهیم.سپس رو به آسمان کرد و فرمود:خدایا این علی علیه السلام نفس و خود من و هم سنگ خودم است.سپس با اشاره به دخترشان حضرت فاطمه سلام الله علیها فرمود:این بهترین زنان جهان و این دو فرزندانم و نوه هایم هستند.من با هرکه اینان بجنگند خواهم جنگید و با هر که اینان دوست باشند،دوست خواهم بود تا خداوند به این وسیله راست گویان را از دروغ گویان جدا سازد.
یکی از بزرگان مسیحیان تا این صحنه را دید گفت:مبادا با این ها مباهله کنید که اگر پیامبر باشد،زنده نخواهید ماند.مسیحیان رو به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم کردند و درخواست کردند که آنان را ببخشند.پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پذیرفتند و فرمودند: اگر این ها مباهله می کردند،خانواده و مالی برایشان نمی ماند و هلاک می شدند.
نکات
1-پیامبر حضرت علی علیه السلام را عین خود معرفی فرمود.او به مانند جان و نفس من است.
2- پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم امیرالمؤمنین،حضرت فاطمه ،امام حسن و امام حسین علیهم السلام را برای مباهله آورد؛یعنی شایسه ترین افراد و نزدیک ترین مسلمانان به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، این چند نفر بودند.
3-در سخت ترین و خطرناک ترین صحنه ها این اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بودند که حاضر بودند.
نمازی به امامت حضرت مهدی علیه السلام
مسیحیان در مباهله تسلیم شدند؛اما حق را نپذیرفتند و پیمان بستند بر ضد مسلمانان اقدامی نکنند تا جانشان در امان باشد.در زمان ظهور امام زمان علیه السلام، حضرت عیسی علیه السلام که ایشان هم مانند حضرت مهدی علیه السلام در غیبتی به سر می برند،باز خواهند گشت.حضرت عیسی بن مریم علیهماالسلام در نماز پشت سر امام علیه السلام می ایستد و این گونه بسیاری از مسیحیان به امام زمان علیه السلام می گروند و از سختی ها و بلاها به دامان پرمهر امام علیه السلام پناه می آورند و مسلمان می شوند.شمشیر محبت امام دل های جهانیان را درو خواهد کرد و آنان را شیفته ی خود خواهد ساخت.
(3) آلعمران : 61 فَمَنْ حَاجَّكَ فيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبين
روایات
تفسير القمي ؛ ج1 ؛ ص104
فَإِنَّهُ حَدَّثَنِي أَبِي عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عَنِ ابْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّ نَصَارَى نَجْرَانَ لَمَّا وَفَدُوا عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص وَ كَانَ سَيِّدُهُمْ الْأَهْتَمَ وَ الْعَاقِبَ وَ السَّيِّدَ وَ حَضَرَتْ صَلَاتُهُمْ فَأَقْبَلُوا يَضْرِبُونَ بِالنَّاقُوسِ وَ صَلَّوْا، فَقَالَ أَصْحَابُ رَسُولِ اللَّهِ ص هَذَا فِي مَسْجِدِكَ- فَقَالَ دَعُوهُمْ فَلَمَّا فَرَغُوا دَنَوْا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالُوا إِلَى مَا تَدْعُونَ، فَقَالَ إِلَى شَهَادَةِ «أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنِّي رَسُولُ اللَّهِ- وَ أَنَّ عِيسَى عَبْدٌ مَخْلُوقٌ يَأْكُلُ وَ يَشْرَبُ وَ يُحْدِثُ» قَالُوا فَمَنْ أَبُوهُ فَنَزَلَ الْوَحْيُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَ قُلْ لَهُمْ مَا تَقُولُونَ فِي آدَمَ ع أَ كَانَ عَبْداً مَخْلُوقاً يَأْكُلُ وَ يَشْرَبُ وَ يَنْكِحُ- فَسَأَلَهُمُ النَّبِيُّ ص فَقَالُوا نَعَمْ، فَقَالَ فَمَنْ أَبُوهُ فَبُهِتُوا فَبَقُوا سَاكِتِينَ فَأَنْزَلَ اللَّهُ إِنَّ مَثَلَ عِيسى عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ الْآيَةَ وَ أَمَّا قَوْلُهُ فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ إِلَى قَوْلِهِ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبِينَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص فَبَاهِلُونِي فَإِنْ كُنْتُ صَادِقاً أُنْزِلَتِ اللَّعْنَةُ عَلَيْكُمْ- وَ إِنْ كُنْتُ كَاذِباً نَزَلَتْ عَلَيَّ، فَقَالُوا أَنْصَفْتَ فَتَوَاعَدُوا لِلْمُبَاهَلَةِ، فَلَمَّا رَجَعُوا إِلَى مَنَازِلِهِمْ- قَالَ رُؤَسَاؤُهُمْ السَّيِّدُ وَ الْعَاقِبُ وَ الْأَهْتَمُ إِنْ بَاهَلَنَا بِقَوْمِهِ بَاهَلْنَاهُ، فَإِنَّهُ لَيْسَ بِنَبِيٍّ- وَ إِنْ بَاهَلَنَا بِأَهْلِ بَيْتِهِ خَاصَّةً فَلَا نُبَاهِلُهُ- فَإِنَّهُ لَا يُقْدِمُ عَلَى أَهْلِ بَيْتِهِ إِلَّا وَ هُوَ صَادِقٌ، فَلَمَّا أَصْبَحُوا جَاءُوا إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص وَ مَعَهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ ص، فَقَالَ النَّصَارَى مَنْ هَؤُلَاءِ- فَقِيلَ لَهُمْ هَذَا ابْنُ عَمِّهِ وَ وَصِيُّهُ- وَ خَتَنُهُ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَ هَذِهِ بِنْتُهُ فَاطِمَةُ وَ هَذَانِ ابْنَاهُ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ ع، فَعَرَفُوا وَ قَالُوا لِرَسُولِ اللَّهِ ص نُعْطِيكَ الرِّضَى فَاعْفُنَا مِنَ الْمُبَاهَلَةِ، فَصَالَحَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ ص عَلَى الْجِزْيَةِ وَ انْصَرَفُوا. و قوله يا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تُحَاجُّونَ فِي إِبْراهِيمَ وَ ما أُنْزِلَتِ التَّوْراةُ وَ الْإِنْجِيلُ إِلَّا مِنْ بَعْدِهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ ثم قال ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ أي أنتم يا هؤلاء حاجَجْتُمْ فِيما لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ يعني بما في التوراة و الإنجيل فَلِمَ تُحَاجُّونَ فِيما لَيْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ يعني بما في صحف إبراهيم وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ ثم قال ما كانَ إِبْراهِيمُ يَهُودِيًّا وَ لا نَصْرانِيًّا وَ لكِنْ كانَ حَنِيفاً مُسْلِماً وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ ثم وصف الله عز و جل من أولى الناس بإبراهيم يحتج به، فقال إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْراهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ- وَ هذَا النَّبِيُّ وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ اللَّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِين
تفسير العياشي ؛ ج1 ؛ ص176
55- عن محمد بن سعيد الأزدي عن موسى بن محمد بن الرضا عن أخيه أبي الحسن ع أنه قال في هذه الآية «فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ- وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ- ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبِينَ» و لو قال: تعالوا نبتهل- فنجعل لعنة الله عليكم لم يكونوا يجيبون للمباهلة، و قد علم أن نبيه مؤد عنه رسالاته، و ما هو من الكاذبين .
56- عن أبي جعفر الأحول قال: قال أبو عبد الله ع ما تقول قريش في الخمس قال: قلت: تزعم أنه لها- قال: ما أنصفونا و الله لو كان مباهلة ليباهلن بنا، و لئن كان مبارزة ليبارزن بنا ثم نكون و هم على سواء .
57- عن الأحول عن أبي عبد الله ع قال قلت له شيئا مما أنكر به الناس، فقال: قل لهم: إن قريشا قالوا: نحن أولو القربى الذين هم لهم الغنيمة فقل لهم كان رسول الله ص لم يدع للبراز يوم بدر غير أهل بيته، و عند المباهلة جاء بعلي و الحسن و الحسين و فاطمة ع، أ فيكون لهم المر و لهم الحلو .
58- عن المنذر قال: حدثنا علي ع قال لما نزلت هذه الآية «فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ» الآية- قال: أخذ بيد علي و فاطمة و ابنيهما ع فقال رجل من النصارى [اليهود] لا تفعلوا- فتصيبكم عنت فلم يدعوه .
59- عن عامر بن سعد قال قال معاوية لأبي: ما يمنعك أن تسب أبا تراب قال: لثلاث رويتهن عن النبي ص لما نزلت آية المباهلة «تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ» الآية- أخذ رسول الله ص بيد علي و فاطمة و الحسن و الحسين ع قال:
هؤلاء أهلي .
الكافي (ط – الإسلامية) ؛ ج8 ؛ ص317
501- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ ظَرِيفٍ عَنْ عَبْدِ الصَّمَدِ بْنِ بَشِيرٍ عَنْ أَبِي الْجَارُودِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: قَالَ [لِي] أَبُو جَعْفَرٍ ع يَا أَبَا الْجَارُودِ مَا يَقُولُونَ لَكُمْ فِي الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ ع قُلْتُ يُنْكِرُونَ عَلَيْنَا أَنَّهُمَا ابْنَا رَسُولِ اللَّهِ ص قَالَ فَأَيَّ شَيْءٍ احْتَجَجْتُمْ عَلَيْهِمْ قُلْتُ احْتَجَجْنَا عَلَيْهِمْ بِقَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِي عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ ع- وَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَيْمانَ وَ أَيُّوبَ وَ يُوسُفَ وَ مُوسى وَ هارُونَ وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ وَ زَكَرِيَّا وَ يَحْيى وَ عِيسى فَجَعَلَ عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ مِنْ ذُرِّيَّةِ نُوحٍ ع قَالَ فَأَيَّ شَيْءٍ قَالُوا لَكُمْ قُلْتُ قَالُوا قَدْ يَكُونُ وَلَدُ الِابْنَةِ مِنَ الْوَلَدِ وَ لَا يَكُونُ مِنَ الصُّلْبِ قَالَ فَأَيَّ شَيْءٍ احْتَجَجْتُمْ عَلَيْهِمْ قُلْتُ احْتَجَجْنَا عَلَيْهِمْ بِقَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى لِرَسُولِهِ ص- فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ
قَالَ فَأَيَّ شَيْءٍ قَالُوا قُلْتُ قَالُوا قَدْ يَكُونُ فِي كَلَامِ الْعَرَبِ أَبْنَاءُ رَجُلٍ وَ آخَرُ يَقُولُ أَبْنَاؤُنَا قَالَ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع يَا أَبَا الْجَارُودِ لَأُعْطِيَنَّكَهَا مِنْ كِتَابِ اللَّهِ جَلَّ وَ تَعَالَى أَنَّهُمَا مِنْ صُلْبِ رَسُولِ اللَّهِ ص لَا يَرُدُّهَا إِلَّا الْكَافِرُ قُلْتُ وَ أَيْنَ ذَلِكَ جُعِلْتُ فِدَاكَ قَالَ مِنْ حَيْثُ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى- حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهاتُكُمْ وَ بَناتُكُمْ وَ أَخَواتُكُمْ الْآيَةَ إِلَى أَنِ انْتَهَى إِلَى قَوْلِهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى- وَ حَلائِلُ أَبْنائِكُمُ الَّذِينَ مِنْ أَصْلابِكُمْ فَسَلْهُمْ يَا أَبَا الْجَارُودِ هَلْ كَانَ يَحِلُّ لِرَسُولِ اللَّهِ ص نِكَاحُ حَلِيلَتَيْهِمَا فَإِنْ قَالُوا نَعَمْ كَذَبُوا وَ فَجَرُوا وَ إِنْ قَالُوا لَا فَهُمَا ابْنَاهُ لِصُلْبِهِ.
ولقد جاءكم بالفصل من أمر صاحبكم، واللّه ما باهل قوم نبيّاً قطّ فعاش كبيرهم ولا نبت صغيرهم، ولئن فعلتم لتهلكنّ: مناقب آل أبي طالب ج 3 ص 143،
بحار الأنوار ج 21 ص 281 و ج 35 ص 258؛
فقال القوم بعضهم لبعض: حتّى ننظر بمن يباهلنا غداً؟ بكثرة أتباعه من أوباش الناس، أم بأهله من أهل الصفوة والطهارة؟ فإنّهم وشيج الأنبياء وموضع بهلهم… : الاختصاص ص 114، سعد السعود ص 93،
بحار الأنوار ج 21 ص 354.
روي أنّه عليه السلام لمّا أورد الدلائل على نصارى نجران، ثمّ إنّهم أصرّوا على جهلهم، فقال عليه السلام: إنّ اللّه أمرني إن لم تقبلوا الحجّة أن أباهلكم… وروي
أنّه عليه السلام لمّا خرج في المرط الأسود، فجاء الحسن رضي اللّه عنه فأدخله، ثمّ جاء الحسين رضي اللّه عنه فأدخله، ثمّ فاطمة ثمّ علي رضي اللّه عنهما، ثمّ قال: «إِنّمَا يُرِيدُ اللّه لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا». واعلم أنّ هذه الرواية كالمتّفق على صحّتها بين أهل التفسير والحديث
تفسير فخر الرازي ج 8 ص 85.
إذا أنا دعوت فأمّنوا، فقال أسقف نجران: يا معشر النصارى! إنّي لأرى وجوهاً لو شاء اللّه أن يزيل جبلاً من مكانه لأزاله بها، فلا تباهلوا فتهلكوا فلم يبق على وجه الأرض نصراني إلى يوم القيامة
مناقب آل أبي طالب ج 3 ص 143، بحار الأنوار ج 21 ص 281 و ج 35 ص 258.
إنّ رسول اللّه صلىاللهعليهوآله أتاه حبران من أحبار النصارى من أهل نجران، فتكلّما في أمر عيسى… فأخذ بيد علي والحسن والحسين وفاطمة، ثمّ خرج ورفع كفّه إلى السماء وفرّج بين أصابعه، ودعاهم إلى المباهلة… وكذلك المباهلة يشبك يده في يده يرفعهما إلى السماء. فلما رآه الحبران قال أحدهما لصاحبه: واللّه لئن كان نبيّاً لنهلكنّ، وإن كان غير نبيّ كفانا قومه. فكفّا وانصرفا: تفسير العيّاشي ج 1 ص 176، بحار الأنوار ج 21 ص 342، تفسير نور الثقلين ج 1 ص 348.
صبيح معنعناً عن شهر بن حوشب، قال: قدم على رسول اللّه صلىاللهعليهوآله عبد المسيح بن أبقى ومعه العاقب وقيس أخوه، ومعه حارث بن عبد المسيح وهو غلام، ومعه أربعون حبراً، فقال: يا محمّد، كيف تقول في المسيح؟ فواللّه إنّا لننكر ما تقول، قال: فأوحى اللّه تعالى إليه: «إِنَّ مَثَلَ عِيسَى عِندَ اللَّهِ كَمَثَلِ ءَادَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ كُن فَيَكُونُ»، فقال إجلالاً له ممّا يقول: بل هو اللّه… : تفسير فرات الكوفي ص 89، بحار الأنوار ج 21 ص 89.
. فقال الأسقف: يا أبا القاسم، موسى من أبوه؟ قال: عمران، قال: فيوسف من أبوه؟ قال: يعقوب، قال: فأنت من أبوك؟ قال: أبي عبد اللّه بن عبد المطّلب، قال: فعيسى من أبوه؟ فأعرض النبي صلىاللهعليهوآله عنهم، فنزل: «إِنَّ مَثَلَ عِيسَى عِندَ اللَّهِ…»، فتلاها رسول اللّه فغشي عليه، فلمّا أفاق قال: أتزعم أنّ اللّه أوحى إليك أنّ عيسى خُلق من تراب؟ ما نجد هذا فيما أُوحي إليك، ولا نجده فيما أُوحي إلينا، ولا يجده هؤلاء اليهود فيما أُوحي إليهم، فنزل: «فَمَنْ حَآجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَآءَكَ مِنَ الْعِلْمِ…»، قالوا: أنصفتنا يا أبا القاسم، فمتى نباهلك؟ فقال: بالغداة إنشاء اللّه. وانصرف النصارى، فقال السيّد لأبي الحارث: ما تصنعون بمباهلته؟ إن كان كاذباً ما نصنع بمباهلته شيئاً، وإن كان صادقاً لنهلكنّ، فقال الأسقف: إن غدا فجاء بولده وأهل بيته فاحذروا مباهلته، وإن غدا بأصحابه فليس بشيء… : مناقب آل أبي طالب ج 3 ص 143، بحار الأنوار ج 21 ص 344، تفسير أبي حمزة الثمالي ص 123.
. عن سعد بن أبي وقّاص قال: لمّا نزلت هذه الآية: «فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَآءَنَا وَأَبْنَآءَكُمْ»، دعا رسول اللّه عليّاً وفاطمة وحسناً وحسيناً، فقال: اللّهمّ هؤاء أهلي:
صحيح مسلم ج 7 ص 120، سنن الترمذي ج 4 ص 293، فتح الباري ج 7 ص 10، تحفة الأحوذي ج 8 ص 278، نظم درر السمطين ص 108، زاد المسير ج 1 ص 339، الدرّ المنثور ج 2 ص 39، فتح القدير ج 1 ص 348، تفسير الآلوسي ج 3 ص 190، أُسد الغابة ج 4 ص 26، الإصابة ج 4 ص 468، البداية والنهاية لابن كثير ج 7 ص 376، ينابيع المودّة ج 2 ص 120، مناقب آل أبي طالب ج 3 ص 142، بحار الأنوار ج 21 ص 343.
. فأقبلا إليه فقالا: بمن تباهلنا يا أبا القاسم؟ قال: بخير أهل الأرض وأكرمهم على اللّه عزّ وجلّ، بهؤاء. وأشار لهما إلى عليّ وفاطمة والحسن والحسين صلوات
اللّه عليهم، قالا: فما نراك جئت لمباهلتنا بالكبر ولا من الكثر ولا أهل الشارة ممّن نرى ممّن آمن بك واتّبعك، وما نرى ها هنا معك إلاّ هذا الشاب والمرأة والصبيين، أفبهؤاء تباهلنا؟! قال: نعم، أولم أخبركم بذلك آنفاً؟ نعم، بهؤاء أُمرت والذي بعثني بالحقّ أن أباهلكم، فاصفارت حينئذٍ ألوانهما… ويحكم لا تفعلوا، اذكروا ما عثرتم عليه في الجامعة من صفته، فواللّه إنّكم لتعلمون حقّ العلم أنّه لصادق… : إقبال الأعمال ج 2 ص 345، بحار الأنوار ج 21 ص 321.
. يا محمّد، إنّ اللّه عزّ وجلّ يُقرئك السلام ويقول لك: إنّ عبدي موسى عليهالسلام باهل عدوّه قارون بأخيه هارون وبنيه، فخسفت بقارون وأهله وماله وبمن آزره من قومه، وبعزّتي أقسم وبجلالي يا أحمد، لو باهلت بك وبمن تحت الكساء من أهلك أهل الأرض والخلائق جميعاً، لتقطّعت السماء كسفاً والجبال زبراً، ولساخت الأرض فلم تستقرّ أبداً إلاّ أن أشاء ذلك. فسجد النبي صلىاللهعليهوآله ووضع على الأرض وجهه، ثمّ رفع يديه حتّى تبيّن للناس عفرة إبطيه، فقال: شكراً للمنعم، شكراً للمنعم… : إقبال الأعمال ج 2 ص 348، بحار الأنوار ج 21 ص 324، تفسير نور الثقلين ج 4 ص 142.
قال: فأنشدك باللّه، أبي برز رسول اللّه وبأهلي ووولدي في مباهلة المشركين؟ أم بك وبأهلك وولدك؟ قال: بل بكم: الاحتجاج ج 1 ص 163.
معرفی ستاد غدیریه
جهت تماس با مسئول فروشگاه و محصولات ایام غدیریه
09127001448
هرگونه کپی برداری از محتوای سایت بلامانع می باشد.
یک پاسخ
خوب بود