حماسه جاويد غدير
پس از اتمام اعمال مناسك حج فرمان الهى برای نصب جانشين بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نازل مىشود. جبرئيل پى در پى فرود مىآيد و رسول خدا صلی الله علیه و آله مأمور معرفى حضرت على علیه السلام به عنوان خليفه بلا فصل و جانشين خود مىشود.
پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله مردم را در كنار بركۀ غدير فرا مىخوانند. سلمان و مقداد و ابوذر و عمّار محيط را آماده مىكنند. منبرى آماده شده و پيامبر صلی الله علیه و آله پس از اقامۀ نماز خطبه مفصّل غدير را ايراد مىفرمایند؛ که همۀ آن را علماءِ شیعه و بخش های مهمی از آن را کتاب های معتبر اهل سنّت آورده اند؛ در این خطبه پیامبراکرم صلی الله علیه و آله به آیات زیادی از قرآن که در شأن حضرت علی علیه السلام و امامان بعد از او نازل شده تصریح فرمودند، مطالب این خطبه مجموعه ای از امتیازات و ویژگی ها و شایستگی های اهل بیت علیهم السلام است که آن حضرت طی بیست و سه سال در فرصت های مختلف آن ها را بیان فرموده بودند و همۀ فراز های این خطبه ده ها سند در کتاب های شیعه و سنّی دارند هرچند همۀ خطبه را یکجا نقل نکرده باشند . این خطبه و ماجرا های قبل و بعد از آن را علّامه امینی جزء خبر هایی میداند که اسناد و راویان و مدارکش قابل شمارش نیست! و صد ها شاعر را نام می برد و سروده های آنان را عنوان می کند که کل این ماجرا را به صورت شعر و متون ادبیِ زیبا در آورده اند!
آنگاه پیامبراکرم صلی الله علیه و آله در بين خطبه از مردم بر ولايت اميرالمؤمنين علیه السلام اقرار مىگيرند و سپس یک به یک اهلبيت تا امام زمان عجّل الله تعالی فرجه الشّریف را معرفى مىكنند و در مدت سه روز مردم را وادار می کند تا با حضرت على علیه السلام به عنوان اميرالمؤمنين بيعت كنند. حتى زنان، با گذاشتن دست خود در داخل طشتِ آبى كه دست مبارك حضرت على علیه السلام هم در سوى ديگر آن قرار دارد بيعت مىكنند. و به آن حضرت به عنوان امیرالمؤمنین سلام داده تبریک می گویند!
نكات روایت غدیر
پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله در غدير چهار مرتبه به چهار سمت با صدای بلند فرمودند: آیا من بر شما ولایت ندارم؟ آیا من صاحب اختیار شما نیستم؟ (اشاره به آیۀ شریفه «اَلنَّبيُ اَولی بِالمُؤمِنینَ مِن أنفُسِهِم ») همگان گفتند: آری تو بر ما ولایت داری. آن گاه فرمودند:
مَن كُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلِيٌّ مَولاه؛ هركس من از طرف خدا مولاى او هستم، این على مولاى اوست.
و چون پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله مولاى جن و انس و ملائكه هستند، اميرالمؤمنين علیه السلام هم مولاى همه هستند. در نتیجه پذيرش ولايت اميرالمؤمنين علیه السلام پذيرش ولايت خداست. و خداوند در قرآن فرموده است:
وَ ما كانَ لِمُؤمِنٍ وَ لا مُؤمِنَةٍ إِذا قَضَى اللّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أن یکونَ لهم الخیرةُ مِن أمرِهم؛ وقتی خدا و رسولش حکمی صادر کردند، دیگر هیچ مرد و زن با ایمانی اختیار ندارند که در آن مورد حکم دیگری انتخاب نمایند.
بنابراين، وقتى خدا و رسولش، حضرت على علیه السلام را به عنوان ولى و خليفه معین كردهاند، ديگر مردم در اين زمينه اختيارى ندارند و اگر نپذيرند در گمراهى آشكار قرار گرفتهاند.
در سورۀ مائده در پایان آیات 44 و 45 و 47 می فرماید : «وَ مَن لَم یَحکُم بِما اَنزَلَ اللهُ فَاُولئِکَ هُمُ الکافِرونَ”44″ وَ مَن لَم یَحکُم بِما اَنزَلَ الله فَاُولئِکَ هُمُ الظَّالِمونَ”45″ وَ مَن لَم یَحکُم بِما اَنزَلَ الله فَاُولئِکَ هُمُ الفاسِقونَ “47” یعنی هر کس حکم نکند به آنچه خدا نازل فرموده،کافر است ظالم است و فاسق!!
پیوسته در طول تاریخ امیرالمؤمنین وأئمه طاهرین علیهم السلام به حدیث و واقعۀ غدیر استناد می کردند و آن را شاهد بر حقانیّت خود می آوردند و حضرت زهرا سلام الله علیها وقتی از او در مورد ولایت علی علیه السلام پرسیدند با تعجّب فرمود : آیا غدیر خم را فراموش کرده اید؟ «وا عَجَبا أنَسیتُم یَومَ غدیرِ خُمٍّ»
و اين كه پيامبر اکرم صلی الله علیه و آله در روز غدير به همه امر فرمودند با اميرالمؤمنين علی علیه السلام بيعت كنند و او را با لفظ اميرالمؤمنين خطاب كنند، دليل آن است كه کلمۀ مولا در این حدیث به معناى امير و سرپرست است . در الغدیر نشانه های زیادی از مجموعۀ این واقعه و سخنان پیامبراکرم صلی الله علیه و آله نقل فرموده که همگی دلالت این حدیث و واقعه را بر ولایت علی علیه السلام و امامان بعد از او را میرسانند. علّامه امینی رحمة الله علیه با مطالعۀ ده هزار جلد کتاب از کتاب های شیعه و سنّی ، و نوشتن 20 جلد الغدیر که 9 جلد آن هنوز چاپ نشده است ، با استناد به آیات قرآن و روایات فراوان و شواهد تاریخی موردِ اعتماد و صد ها شاهد دیگر ثابت کرده اند که واقعه و حدیث غدیر به طور قطع و روشن بر امامت ، وصایت ، ولایت و خلافت بلافصل علی علیه السلام و امامتِ امامان پس از او دلالت کامل دارد و جای هیچ عذر و بهانه ای برای احدی نیست ! امیرالمؤمنین می فرماید: وَ لا عَلِمتُ أنَّ رَسولَ اللهِ صلی الله علیه و آله تَرَکَ یَومَ غَدیرِ خُمٍ لِأحَدٍ حُجَّةً وَ لا لِقائِلٍ مَقالاً…یعنی گمان ندارم که رسول خدا صلی الله علیه و آله روز غدیر خم برای کسی حجّتی باقی گذاشته باشد و یا برای گوینده ای جای سخنی …!
غدیر و اکمال دین
يكى ديگر از آیاتی كه در جريان نصب اميرالمؤمنين علیه السلام به عنوان خليفه بلا فصل رسول خدا صلی الله علیه و آله نازل شد، «آيه اكمال» است. در سوره مبارکه مائده آیه 3 می فرماید:
«الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِالْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْاِسْلامَ دِينا؛ امروز كافران از (شكستن) دين شما نا اميد شدهاند بنابراين، از آنان مترسيد و از من بترسيد. امروز دينتان را براى شما كامل، و نعمتم را برای شما تمام كردم، و اسلام را برايتان دين پسنديده قرار دادم.
پس از موفقيت رسول خدا صلی الله علیه و آله در اعلان و نصب رسمى ولايت و جانشينى اميرالمؤمنين علیه السلام و بيعت عمومى با ايشان، آيه اكمال توسط جبرئيل نازل شد. دراين هنگام بود كه پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله فرمودند:
اللّه اكبر! اللّهُ أَكْبَرُ ! عَلَى اِكْمَالِ الدِّينِ وَ اِتْمَامِ النِّعْمَةِ وَ رِضَى الرَّبِّ بِرِسَالَتِى وَ وَلَايَةِ عَلِىِّ بْنِ أَبِى طَالِبٍ بَعْدِى؛ خدا بزرگ تر از آن است که وصف شود.(همان خدای بزرگی)که دین خود را کامل ساخت و نعمت خویش را بر ما تمام کرد و به رسالت من و ولایت علی بن ابی طالب پس از من راضی و خشنود گردید.
این آیه شریفه به اعتراف همه مفَسّرین شیعه و جمع قابل توجّهی از مفسّرین اهل سنّت در واقعه غدیر خم نازل شده و پس از ابلاغ ولایت حضرت علی علیه السلام و یازده فرزندش توسط پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ابلاغ گردید؛ طبیعی است که تنها با روشن شدن امر ولایت و امامت برای همیشه دشمنان از این که بتوانند دین اسلام را از بین ببرند نا امید شوند و دین کامل گردد، و نعمت بر امّت تمام شود.
یعنی بزرگ ترین نعمت به شما داده شد و اینک آن دین پسندیده خدا به نقطه اوج خود رسیده و از خطر تحریف برای همیشه بیمه شده است.
مفهوم و معنای این آیه با هیچ روز دیگری از روزهای رسالت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مطابقت ندارد، مگر با روز غدیر. علّامه امینی در کتاب شریف «الغدیر»،جلد 1، صفحه 214، بیش از سی سند از کتاب های تفسیر و حدیث اهل سنت برای این مطلب ذکر کرده است که آنان نیز نقل کرده و پذیرفته اند؛ این آیه شریفه در واقعه غدیر خم و پس از خطبه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نازل شده است.
لازم به ذکر است که تعداد زیادی از آیات مهمّ قرآن در مورد ولایت امیرالمومنین علیه السلام و فرزندان ایشان نازل و تفسیر شده و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در ضمن خطبه ی غدیرش به مقداری از آنها استناد فرموده اند .
بیعت گرفتن از مردم برای استمرار امامت از غدیر تا ظهور
با انتصاب الهى اميرالمؤمنين على علیه السلام در روز 18 ذى الحجه به امامت، رسول خدا صلی الله علیه و آله خطبه اى مفصل ايراد نموده و استمرار خط امامت از غدير تا ظهور را ترسيم نموده و خواستار بيعت، تبعيت و پيروى عموم مسلمين از اين صراط مستقيم شدند و ضمن ایراد خطبه فرمودند:
مَعَاشِرَ النَّاسِ فَاتَّقُوا اللّهَ وَ بَايِعُواعَلِيّاً أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ وَ الْأَئِمَّةَ عليهمالسلام كَلِمَةً طَيِّبَةً بَاقِيَةً…؛ اى مردم! از خدا بترسيد و با تقوا باشيد و با على علیه السلام به عنوان اميرالمؤمنين و امام حسن و حسين و ديگر ائمه اطهار علیهم السلام كه كلام پاك و پايدار خدايند بيعت كنيد.
رسول خدا صلی الله علیه و آله با معرفى شخصيت بى نظير على بن ابي طالب علیه السلام به عنوان خليفه بلا فصل و جانشين حقيقى خاتم الانبياء از يك سو و نشان دادن خط سير امامت تا افق مهدويت با معرفى خاتم الاوصياء – عجل اللّه تعالى فرجه الشريف – از ديگر سو خط امامت را از ابتدا تا انتها ترسيم نمودند.
فرمود: اى مردم! من پيامبر خدا و على وصى من است. بدانيد و آگاه باشيد! آخرين امام از خاندان ما همان «قائم مهدى» است. او ياور دين خداست. او انتقام گيرنده از ستمكاران است. او گشاينده دژهاى استوار و ويرانگر قلعههاى مستحكم است. او نابودگر تمام مشركين است. او منتقم خونهاى به ناحق ريخته شده اوليای خداست. او پشتيبان دين خداست. او كشتيبان اقيانوس بى پايان علوم و معارف است. او نمايانگر هر شخصيت ارجمند است. او برگزيده خداست. او وارث همه دانشهاست و احاطه به همه آن ها دارد. او خبر دهنده از خداى عزوجل و مراتب ايمان به اوست.
اى مردم! جمعيت شما بيش از آن است كه بتوانيد به يكباره و با يك دست با من بيعت كنيد و پيمان ببنديد. اما خداى عزّوجلّ به من فرمان داده تا از زبان شما اقرار بگيرم و با زبان خود بيعت كنيد به آنچه كه در مورد على علیه السلام و كسانى كه بعد از او خواهند آمد، آن امامانى كه از نسل من و او هستند و من شما را آگاه ساخته بودم كه فرزندان من از نسل او هستند و از شما در مورد آنان پيمان گرفتم.
پس همگى به يك صدا بگوييد: شنيديم آنچه را كه از جانب خداى خود و پروردگار ما در باره ولايت و امامت على علیه السلام و امامانى كه از نسل او هستند ابلاغ نمودى و به آن راضى و خشنود هستيم و در برابر آن فرمانبرداريم.
اكنون با دل و جان و زبان و دستمان با تو بر قبولى ولايت بيعت مى كنيم و با تو پيمان مى بنديم كه با اين اعتقاد زندگى كنيم و با آن بميريم . پس از خطبه ، سه روز مردم به تدریج آمدند و با پیامبر صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام بیعت نمودند.
حديث منزلت
داستان حضرت موسى و هارون علیهما السلام در قرآن كريم مكرّر به صورت گسترده بيان شده است و زواياى مختلف اين داستان را خداوند متعال بيان كرده است. پيامبر اکرم صلی الله علیه و آله خود و حضرت على علیه السلام را تشبيه كرده به حضرت هارون و موسی علیهماالسلام که به حدیث منزلت معروف است.
از جمله اين شباهت ها جايگاه حضرت هارون علیه السلام نسبت به حضرت موسى علیه السلام است.
يكى از مناسبتهايى كه پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله در آن حديث منزلت را بيان فرمودند، هنگامى بود كه لشكر اسلام از مدينه به سمت تبوك حركت مىكرد و پيامبر صلی الله علیه و آله حضرت على علیه السلام را به عنوان جانشين خود ، در مدينه قرار داد.
در این هنگام منافقين شروع به شايعه پراكنى كردند كه پيامبر صلی الله علیه و آله چون على علیه السلام را دوست نداشته و با خود به تبوک نبرده است!
حضرت على علیه السلام خود را به پيامبراکرم صلی الله علیه و آله رساند و عرضه داشت منافقان این گونه شایعه کرده اند !؟ پيامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمودند:«ألاتَرضی أن تَکونَ مِنّي بِمَنزِلَةِ هارُونَ مِن موسی إلّاأنَّهُ لَیسَ بَعدي نَبيّ :اى على، تو براى من مانند هارون براى موسى هستى. یعنی تو برادر و وزیر و شریک من هستی و در مدینه به جای من باید کار مرا انجام دهی تا از این سفر برگردم!»
همچنین پيامبر صلی الله علیه و آله درروز غدیر خم، در خطبه غدير، اين حديث را تكرار نموده و اين گونه فرمودند:
إنَّ عَلِيَّ بنَ أبي طالِبٍ علیه السلام أخي، ووَصِيّي، وخَليفَتي، وَالإِمامُ مِن بَعدي، الَّذي مَحَلُّهُ مِنّي مَحَلُ هارونَ مِن موسى، إلّا أنَّهُ لا نَبِيَّ بَعدي، وهُوَ وَلِيُّكُم بَعدَ اللّهِ ورَسولِه؛ على بن ابى طالب، برادر و وصى و جانشين من و [نيز] امام پس از من است؛ كسى است كه جايگاهش نزد من، همچون جايگاه هارون براى موسى علیه السلام است، جز آنكه پيامبرى پس از من نيست(یعنی او فقط سِمَت نبوّت ندارد). امّا او صاحب اختیار و سرپرست شما پس از خدا و پيامبر خدا خواهد بود.
نکات:
حضرت موسى علیه السلام هارون علیه السلام را به عنوان برادر و جانشین و وزیر خود در امر رسالت معرفی کرد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نیز از روز اوّل ابلاغِ رسالت خود حضرت علی علیه السلام را به جانشينى و وزارت معرفی فرمودند که«یابَني عَبدِالمُطَّلِب هذا أخي وَ وارِثِي وَ وَصیّي وَ وَزیري وَ خَلیفَتي فیکُم بَعدی…» یعنی ای فرزندان عبدالمطلّب همه بدانید این علی برادر و وارث و وصیّ و وزیر و خلیفه ی پس از من است در بین شما .
همانطور که برادری و وزارت حضرت هارون علیه السلام به درخواست و دعای حضرت موسی علیه السلام از طرف خدای متعال انجام گرفت در مورد علی علیه السلام هم مطلب از همین قرار است که به دعای پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و به امر خدا انجام گرفته است! و در موارد زیادی او را برادر خویش در دنیا وآخرت خواندند و پیوسته می فرمودند : «یاعلی أنت أخی فِی الدُنیا وَ الآخِرَة» . علی جان تو در دنیا و آخرت برادر منی!
آداب مهم روز عید غدیرخم
يكى ازسنت هایی كه بايد در عيد غدیر احيا شود، نماز عيد غدير است. شايسته است همان گونه كه مؤمنين نماز عيد فطر و قربان را به جا مىآورند، نماز عيد غدير را اقامه كنند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در عید غدیرخم ابتدا نماز خواندند و سپس به پا خواسته خطبه ای ایراد فرمودند.
علما و مراجع گذشته شیعه مانند: شیخ مفید، شیخ طوسی، علامه حلی، محقق کرکی، شهید ثانی، مقدس اردبیلی، حاج آقا رضا همدانی و… و عده ای از مراجع فعلی آن نماز را به عنوان یک سنت ارزشمند نبوی نام برده اند و عده زیادی حکم به استحباب آن به صورت جماعت (رجاء) داده اند.
نماز عید غدیر دورکعت است و پیش از ظهر اقامه می شود؛ به این صورت که در رکعت اول بعد از حمد سوره قدر و در رکعت دوم بعد از حمد سوره توحید خوانده می شود و بعد از سلام نماز به سجده می رویم و صد مرتبه «شُکراً لله» می گوییم. بعد از آن سر از سجده برداشته می گوییم : «أللهُمّ اِنی اَسئلکَ بِأنَّ لَکَ الحَمدُ وَحدکَ لا شریکَ لَکَ وَ أنَکَ واحدٌ اَحدٌ صمدٌ لَم یَلد وَلم یولد وَلم یکن له کفواً احَد». و باز به سجده رفته و صد مرتبه «الحمدُ لِله» و صد مرتبه «شکراً لِله» می گوییم.
در ثواب این نماز آمده است: کسی که این نماز را بخواند، مانند کسی است که در غدیر خم با پیامبراکرم صلی الله علیه و آله بیعت کرده، و ولایت علی علیه السلام را پذیرفته باشد، و در درجه صادقین خواهد بود… .
بقیه آداب روز عید غدیر به طور خلاصه عبارت اند از: روزه گرفتن که برابر با صد حج و عمره است و امام صادق علیه السلام فرمود: روزۀ روز غدیر معادل شصت ماه روزه داری است . غسل کردن، عقد برادری خواندن با برادران دینی و رفتن به زیارت آن ها ، لباس نو پوشیدن، هدیه دادن، به چهره دیگران لبخند زدن، تبریک گفتن و بسیار صلوات فرستادن، و از همه مهم تر زیارت امیرالمؤمنین علیه السلام از دور ونزدیک، و گفتن جمله «الحَمدُ للّهِ الَّذي جَعَلَنا مِنَ المُتَمَسِّكينَ بِوِلايَةِ أميرِ المُؤمِنينَ وَالأَئِمَّةِ عليهم السلام» در هنگام دید و بازدید دوستان اهل بیت با یکدیگر.
و يكى دیگر از مهمترين سنتهايى كه لازم است روز عید غدیر احيا شود، سنت اطعام و افطار روز غدير است. در روايات آمده است: هركس يك نفر را در اين روز اطعام كند، مانند آن است که تمام انبيآء و اوليآء را اطعام نموده و صدها هزار نفر را پذیرایی کرده است. قطعا بر پایی مجالس غدیر و رعایت این آداب و دستورات مصداق کامل احیاء امر ولایت است. امام صادق علیه السلام در حق کسانی که این امور را توجّه دارند دست هایشان را بلند کرده و دعا نمودمد : «رَحِمَ الله مَن اَحیا اَمرَنا. یعنی خدا رحمت کند هرکه امر ما را زنده کند»
با چنین کارهایی که خود اهل بیت علیهم السلام دستور داده اند می توان بخشی از مظلومیت غدیر و صاحب غدیر را جبران کرد.
عید غدیر
۱۵ روز شاد آسمانی (فهرست مناسبت ها).
۱۸ ذی حجه – عید بزرگ غدیر – بیان تفصیلی
غدير رمز ماندگار ولايت
پس از اتمام اعمال مناسك حج رسول خدا صلى الله عليه و آله در حجه البلاغ، فرمان الهى در نصب جانشين آن حضرت نازل مى شود. جبرئيل پى در پى فرود مى آيد و رسول خدا صلى الله عليه و آله را مأمور معرفى حضرت على عليه السلام به عنوان خليفه بلا فصل و جانشين خود مى كند، اما رسول خدا صلى الله عليه و آله مى فرمايد:
سألت جبرئيل أن يستعفى لى عن تبليغ ذلك إليكم، أيّها النّاس لعلمي بقلّة المتّقين و كثرة المنافقين. اى جبرئيل مرا از بيان اين حقيقت معاف دار كه مى دانم افراد با تقوا بسيار كم و منافقان بسيار زياد هستند.
اما با فرمان مؤكّد، همراه با تحذير الهى مواجه مى شود. در راه بازگشت از مكه به مدينه پيامبر خدا صلىاللهعليهوآلهوسلم و مسلمانان صبح روز دوشنبه هجدهم ذى الحجه نماز صبح را در راه خواندند و كاروان حركت خود را ادامه داد تا در دنباله راه به غدير خم كه فقط ساعاتی راه تا آنجا مانده بود برسند.
موقعيت جغرافيايى غدير خم
«غدير خم» بركه و آبگيرى بود كه بين راه مكه و مدينه قرار داشت. غدير به معناى بركه و خُم نام آن است. آنجا مكان سابقه دارى بود كه به خاطر وجود آب و پنج درخت كهنسال به عنوان استراحتگاه مسافران در نظر گرفته مى شد. درختان آن از نوع «سمر» بودند كه به فارسى «كُنار» گفته مى شود و شبيه درخت چنار است . اين مكان در راه بازگشت از مكه يك منزل قبل از تقاطع چند جاده در جحفه و محل متفرق شدن جمعيت قرار داشت. با توجه به اين كه در مسير حضرت تا مكه قبايل بين راه كم كم ملحق شدند تا آن جمعيت عظيم پديد آمد، لذا بايد قبل از متفرق شدن مردم برنامه انجام مى شد، و غدير خم مكان بسيار مناسبى براى اين منظور بود.
توطئه اى از منافقين
ادامه راه با سرعت بيشترى طى مى شد اما منافقين در فكر نقشه هاى شوم خود به سر مى بردند، زيرا متوجه شده بودند كه قرار است در غدير اتفاق مهمى بيفتد. برخی از منافقین جلوتر از قافله حركت كردند و از غدير گذشته و تا نزديكى هاى جحفه پيش رفتند!!
آنها با اين كارشان مى خواستند عده اى از مسلمانان را به دنبال خود روانه كنند تا عملاً برنامه غدير انجام نشود.
پيامبر صلى الله عليه و آله كه از اين كارشان مطلع بود ـ وقتى به غدير رسيدند عده اى را فرستاد تا آنها را بازگردانند، و اين گونه يكى ديگر از توطئه هاى منافقين نافرجام ماند.
نماى غدير… از دور
اينك نماى چند درخت كهسنال و بركه «خم» از دور پيدا بود. اين سرزمين به پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم خوش آمد مى گويد و حضرت نيز آن را مقدس مى داند، زيرا از آنجا نداى ولايت بر تارك زمان نقش بست تا به گوش جهانيان تا آخر دنيا برسد.
برنامه هاى قبل از خطبه
با رسيدن به غدير خم پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند: «اينجا شتر مرا بخوابانيد كه از اين مكان حركت نخواهم كرد تا رسالت پروردگار را ابلاغ نمايم».
سپس افرادى را مأمور كرد تا از پراكندگى كاروان جلوگيرى كنند. آنهايى كه جلوتر رفته اند را بازگردانند و آنهايى كه هنوز نرسيده اند را راهنمايى كنند. همچنين دستور داد كسى زير پنج درخت كهنسال نرود. ايشان مقداد و سلمان و ابوذر و عمار را فراخواند و به آنان دستور داد كه زير درختان و محوطه اطراف آن را براى انجام مراسم آماده كنند. آنان خارهاى زير درختان را كندند و سنگ هاى درشت را جمع كردند و آنجا را جارو زده آب پاشيدند. شاخه هاى اضافى درختان را هم بُريدند تا كسى را اذيت نكند.
سپس در فاصله بين دو درخت روى شاخه ها پارچه اى افكندند تا سايبانى باشد و زير آن منبرى را تدارك ديدند كه رو به مردم نمازگزار و پشت به قبله بود. آنها ابتدا سنگ هاى درشت را روى هم چيدند و بعد از آن به وسيله رو اندازهاى شتران و ساير مركب ها منبر را كامل كردند و پارچه زيبايى از بالا تا پايين آن كشيدند. منبر طورى بود كه نسبت به دو طرف جمعيت در وسط قرارداشت و همه هنگام سخنرانى حضرت را مى ديدند. با فرا رسيدن هنگام نماز ظهر منادى حضرت نداى عمومى داد و مردم وضو گرفتند و آماده شدند تا نماز را به امامت آخرين رسول الهى بخوانند.
پس از نماز همه منتظر سخنرانى پيامبر صلى الله عليه و آله بودند. ابتدا چند نفر كه صداى بلندترى داشتند مأمور شدند كلام حضرت را براى افراد دورتر تكرار كنند تا همه سخنان حضرت را بشنوند. هم چنين دو نفر شاخه هاى اطراف منبر را كه قابل بريدن نبود با دست نگه داشتند تا جايگاه بهتر ديده شود.
پيامبر صلى الله عليه و آله برخاسته به سمت منبر رفتند و در آخرين نقطه آن ايستادند، سپس امير المؤمنين عليه السلام را فراخواند تا از منبر بالا بيايد. اميرالمؤمنين عليه السلام يك پله پايين تر از پيامبر صلى الله عليه و آله و احتراما كمى مايل به ايشان ايستاد.
اقدامى ديگر از منافقين
در آن لحظات حساس، منافقين هنوز در فكر توطئه هاى خود بودند. آنها در اقدامى جدى عده اى از هواداران خود را مأمور كردند تا نزديك منبر بنشينند و وقتى پيامبر صلى الله عليه و آله مى خواهند سخنرانى را شروع كنند از بين جمعيت برخيزند و پراكنده شوند تا عملاً مجلس را برهم زنند و برنامه ادامه پيدا نكند.
اين نقشه شوم در آغازين لحظات استقرار پيامبر صلى الله عليه و آله و امير المؤمنين عليه السلام بر منبر عملى شد. رسول اللّه صلى الله عليه و آله ابتدا صبورانه به آنها نگريست و منتظر ماند تا خودشان از عمل زشتشان دست بردارند. اما وقتى جدى بودن توطئه را احساس كرد به امير المؤمنين عليه السلام دستور دادند تا از منبر پايين رود و از تفرقه مردم جلوگيرى كند و همه را مقابل منبر جمع نموده مجلس را منظم نمايد. پس از منظم شدن جمعيت امير المؤمنين عليهالسلام دوباره به جايگاه خود بازگشت.
خطابه جهانى غدير
اكنون پيامبر الهى و وصيش بر فراز منبر و سيل عظيم جمعيت در مقابل آنان منتظر بودند تا لب هاى مبارك رسول اللّه صلى الله عليه و آله باز شود و صداى دلنشينش طنين انداز شده و مهم ترين سخنرانى خود را به انجام رساند.
پيامبر اکرم صلى الله عليه و آله اين گونه آغاز نمود:
بسم اللّه الرحمن الرحيم
«الحمد للّه الذى علا فى توحده و دنا فى تفرده و جل فى سلطانه و عظم فى أركانه و أحاط بكل شىء علما و هو فى مكانه…»:
«به نام خداوند بخشنده بخشايشگر، حمد و سپاس خدايى را كه در يگانگى خود بلند مرتبه، و در تنهايى و فرد بودنش نزديك است. در قدرت و سلطه خود با جلالت و در اركان خود عظيم است. به همه چيز احاطه علمى دارد، و او در جاى خود است…».
و بعد از كلماتى زيبا در ستايش و توصيف رب العالمين فرمودند :
خداوند به من چنين وحى كرده است: «بسم اللّه الرحمن الرحيم يا أيها الرسول بلغ ما أنزل اليك من ربك…»: «اى پيامبر، ابلاغ كن آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده ـ درباره على يعنى خلافت على بن ابى طالب عليهماالسلام ـ و اگر انجام ندهى رسالت او را به انجام نرسانده اى، و خداوند تو را از شر مردم حفظ مى كند».
اى مردم، من در رساندن آنچه خداوند بر من نازل كرد كوتاهى نكرده ام و سبب نزول اين آيه را براى شما بيان مى كنم: جبرئيل سه مرتبه بر من نازل شد و از طرف خداوندِ سلام پروردگارم كه او سلام است مرا مأمور كرد كه در اين اجتماع مردم بپا خيزم و بر هر سفيد و سياهى اعلام كنم كه: على بن ابى طالب برادر من و وصى من و جانشين من بر امتم و امام بعد از من است. نسبت او به من همانند هارون به موسى است جز اين كه پيامبرى بعد از من نيست. و او صاحب اختيار شما بعد از خدا و رسولش است.
سپس با بيان بعضى فضائل امير المؤمنين عليه السلام و هم چنين نكوهش منافقين بيان داشت:
اى مردم، اين مطالب را درباره او بدانيد و بفهميد، و بدانيد كه خداوند او را براى شما صاحب اختيار و امامى قرار داده كه اطاعتش را واجب نموده است بر مهاجرين و انصار و بر تابعين، و بر روستايى و شهرى، بر عجمى و عربى، و بر آزاد و بنده، و بر بزرگ و كوچك، و بر سفيد و سياه، بر هر يكتاپرستى حكم او اجرا شونده و كلامش مورد عمل و امر او نافذ است. هر كس با او مخالفت كند ملعون است، و هر كس تابع او باشد و او را تصديق نمايد مورد رحمت الهى است.
پيامبر صلى الله عليه و آله سخن خود را با اشاره به برخى فضائل امير المؤمنين عليه السلام و افضليت ايشان ادامه داد و سپس بازوى امير المؤمنين عليه السلام را گرفته و ايشان را بلند كردند تا حدى كه پاى آن حضرت موازى زانوى پيامبر صلى الله عليه و آله رسيد و آن گاه فرمودند:
اى مردم، چه كسى بر شما از خودتان صاحب اختيارتر است؟ گفتند: خدا و رسولش. فرمودند:
«ألا و من كنت مولاه فهذا على مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره واخذل من خذله»:
بدانيد كه هر كس من صاحب اختيار اويم اين على صاحب اختيار اوست . خدايا، دوست بدار هر كس او را دوست دارد، و دشمن بدار هر كس او را دشمن دارد، و ياور باش هر كس او را يارى كند، و خوار كن هر كس او را خوار كند.
سپس پيامبر صلى الله عليه و آله با بيان مطالبى در مورد مسئله امامت و تأكيد بر آن سخنى گفتند كه جز اندكى بقيه آن را نفهميدند و آن اشاره به اصحاب صحيفه ملعونه بود، حضرت فرمودند: «اى مردم، بعد از من رؤسايى خواهند آمد كه به آتش دعوت مى كنند و روز قيامت كمك نمى شوند. اى مردم، خداوند و من از آنان بيزار هستيم. اى مردم، آنان و يارانشان و تابعينشان و پيروانشان در پايين ترين درجه آتشاند و چه بد است جاى متكبران. بدانيد كه آنان «اصحاب صحيفه» هستند، پس هر يك از شما در صحيفه خود نظر كند».
در ادامه پيامبراکرم صلى الله عليه و آله با اشاره به امامان دوازده گانه از ذريه خود افزودند:
اى مردم، بدانيد كه من پيامبرم و على امام و وصى بعد از من است، و امامان بعد از او فرزندانش هستند. بدانيد كه من پدر آنانم و آنها از صلب او به وجود مى آيند. هم چنين حضرت با اشاره به آخرين امام يعنى مهدى موعود حضرت بقية اللّه الاعظم عليه السلام فرمودند: بدانيد كه آخرين امامان مهدى قائم از ماست. اوست غالب بر اديان، اوست انتقام گيرنده از ظالمين، اوست فاتح قلعه ها و منهدم كننده آنها، اوست غالب بر هر قبيله اى از اهل شرك و هدايت كننده آنان، بدانيد كه اوست انتقام گيرنده همه خون هاى اولياى خدا، اوست يارى دهنده دين خدا. بدانيد كه اوست استفاده كننده از دريايى عميق. اوست كه هر صاحب فضيلتى را به اندازه فضلش و هر صاحب جهالتى را به اندازه جهلش علامت نهد…».
فرمان بیعت
سپس پيامبر صلى الله عليه و آله لزوم بيعت را مطرح نموده فرمودند:
بدانيد كه من بعد از پايان خطابه ام شما را به دست دادن با خودم به عنوان بيعت با او و اقرار به او، و سپس به دست دادن با او فرا مى خوانم. بدانيد كه من با خدا بيعت كرده ام و على با من بيعت كرده است، و من از جانب خداوند براى او از شما بيعت مى گيرم.
خطابه پيامبر صلى الله عليه و آله با بيان مسائلى از حلال و حرام شرعى ادامه يافت و در پايان حضرت دوباره بر مسئله بيعت تأكيد كردند. ايشان جملاتى را خوانده و از همگان خواستند تا آن را تكرار كنند تا بيعت عملى باشد. سپس مردم را موظف كردند تا به حضرت على عليه السلام با عنوان «امير المؤمنين» سلام كنند و خداوند را بر هدايتش شكر گويند. در مدّت سه روز مردم با حضرت على عليه السلام با عنوان اميرالمؤمنين بيعت مى كنند. حتى زنان، با گذاشتن دست خود در داخل طشت آبى كه دست مبارك حضرت على عليه السلام هم در سوى ديگر آن قرار دارد بيعت مى كنند.
اين گونه بزرگ ترين خطابه پيامبر صلى الله عليه و آله از فراز غدير پايان يافت و براى بيعت فرصتى سه روزه در نظر گرفته شد تا در غدير خم بمانند و اين كار را انجام دهند .
روایت های سه گانه غدیر
طبق تحقيق كتاب «اسرار غدير» خطابه غدير بنابر سه روايت جمع آورى شده است:
روايت اول از امام محمد باقر عليه السلام است كه با اسناد معتبر در سه كتاب «روضة الواعظين» ابن فتال نيشابورى، «الاحتجاج» شيخ طبرسى و «اليقين» سيد بن طاوس نقل شده است.
روايت دوم از زيد بن ارقم است كه با اسناد متصل در سه كتاب «العدد القويه» حلى، «التحصين» سيد بن طاوس و «صراط المستقيم» بياضى آمده است.
روايت سوم از حذيفة بن اليمان است كه با اسناد متصل در كتاب «اقبال» سيد بن طاوس به نقل از كتاب «النشر و الطى» آمده است.
شيخ حر عاملى در كتاب «اثبات الهداة» و علامه مجلسى در كتاب «بحار الانوار» و سيد بحرانى در كتاب «كشف المهم» و ساير علماى متأخر خطبه غدير را از مدارك مذكور نقل كرده اند.
*******************************************************
منابع و مستندات
۱. تفسير عيّاشى، ج2، ص98.
۲. تفسير فرات: ص516.
۳. بحار الانورا: ج37، ص152.
۴. بصائر الدرجات، ص97.
۵ . سنن ابن ماجه: ج1، ص45.
۶. مسند احمد: ج1، ص84.
۷. احتجاج طبرسى: ج 1 ص59.
۸ . بحار الانوار ج 21 ص 387، ج 37 ص 151. عوالم العلوم ج 15 / 3 ص 50 ، 60.
۹ . روضة الواعظين ص 89.
۱۰ . احتجاج ج 1 ص 66.
۱۱ . اليقين ص 343 باب 127.
۱۲ . العدد القويه ص 169.
۱۳ . التحصين ص 578 باب 29.
۱۴ . صراط المستقيم ج 1 ص 301.
۱۵ . اقبال ج 1 ص 454 و 456 چاپ قديم.
۱۶. اثبات الهداة ج 3 ص 119.
۱۷ . بحار الانوار ج 37 ص 151.
۱۸ . كشف المهم ص 190.
در جستجوى الماس هستى هستم
گذرنامه خود را تحويل مأمور فرودگاه «جدّه» مىدهم، مهر خروج از عربستان را به روى گذرنامه مىزند و نيم ساعت بعد وارد هواپيما مىشوم، كمربند ايمنى خود را مىبندم و دعاى سفر را مىخوانم.
هواپيما حركت مىكند و به سمت باند پرواز مىرود، موتور هواپيما روشن مىشود و هواپيما سرعت مىگيرد، ديگر وقت آن است كه هواپيما از زمين بلند شود كه صداى هولناكى به گوش مىرسد، هواپيما از باند منحرف مىشود…
همه ترسيدهاند، از زير هواپيما آتشى بلند شده است، بعد از لحظاتى، هواپيما متوقّف مىشود، ماشينهاى آتشنشانى به سوى هواپيما مىآيند، آتش را خاموش مىكنند.
از هواپيما پياده مىشويم و به سالن انتظار مىرويم. حالا معلوم مىشود كه از چه خطر بزرگى جان سالم به در بردهايم، موقعى كه هواپيما مىخواسته از زمين بلند شود چرخ آن آتش گرفته است. اين حادثه فقط چند ثانيه ديرتر اتّفاق مىافتاد، هواپيما ديگر قابل كنترل نبود و معلوم نبود چه پيش مىآمد!
گذرنامه خود را تحويل مأمور سعودى مىدهيم بار ديگر مهر ورود به عربستان به آن مىزنند. بعد سوار اتوبوس شده و به سوى هتل حركت مىكنيم. موقع شام در رستوران همه درباره فروشگاههاى جدّه سخن مىگويند، گويا ما فردا عصر به سمت تهران پرواز خواهيم كرد، همه در حال برنامهريزى براى فرداى خود هستند، عدّهاى مىخواهند به ساحل دريا بروند، عدّهاى هم هوس فروشگاههاى جدّه كردهاند.
به اتاق خود مىروم. روى تخت دراز مىكشم و به فكر فرو مىروم، فكرى به ذهنم مىرسد، بايد از اين فرصت پيش آمده استفاده كنم. من نقشهاى در سر دارم.
صبح زود از هتل بيرون مىآيم، ماشينى دربست مىگيرم. به سوى منطقه «جحفه» ـ شش كيلومترى غدير خُمّ ـ حركت مىكنم، جايى كه در ايّام حج، حاجيان در آنجا لباس احرام بر تن مىكنند و به سوى مكّه مىروند. از «جدّه» تا «جحفه» حدود 130 كيلومتر راه در پيش دارم. وقتى به جحفه مىرسم، مىبينم كه چقدر آنجا خلوت است! در اينجا مسجدى است، وارد مسجد مىشوم، دو ركعت نماز مىخوانم، سپس سوار ماشين مىشوم و به جستجوى منطقه غدير مىپردازم، ساعتى مىگذرد… اينجا بيابانى است و من در دل اين بيابان پيش مىروم، من كجا آمدهام، در جستجوى چه هستم؟ اينجا چه مىخواهم؟
من به تاريخ سفر مىكنم، به روز هجدهم ماه ذىالحجّه سال دهم هجرى، به گذشتههاى دور مىروم…
* * *
صبح روز يكشنبه، هجدهم ذىالحجّه فرا مىرسد، صداى « اللّه اكبر » به گوش مىرسد . مردم همه در صفهاى منظم پشت سر رسول خدا به نماز مىايستند.
بعد از نماز ، اين كاروان بزرگ ، آماده حركت مىشود تا به راه خود در اين بيابان ادامه بدهد . آفتاب بالا مىآيد و صداى زنگ شترها سكوت صحرا را مىشكند ، كاروان 120 هزار نفرى در دل بيابان پيش مىرود.
انتظار در چهره پيامبر موج مىزند ، به راستى كى وعده بزرگ خدا فرا خواهد رسيد ؟ پيامبر منتظر امر مهمّى است. ساعتى مىگذرد ، ما حدود شش كيلومتر از جُحفه دور شدهايم ، آفتاب بر ما مىتابد و تشنگى بر من غلبه مىكند.
خداى من ! چه بِركه زيبايى ! چه آب باصفايى ! كنار بركه مىروم و از آب زلال آن سيراب مىشوم و شكر خدا را به جا مىآورم.
اينجا غدير خُمّ است. «بِركه زلال »، امّا اينجا سرزمين حجاز است و همه عرب زبانند ، پس بايد اين اسم را به عربى ترجمه كنم ، «بركه زلال» را به عربى «غدير خُمّ» مىگويند.
كاروان بايد به حركت خود ادامه دهد . كاش فرصتى بود تا كمى اينجا مىماندم و صفا مىكردم ! نمىتوانم از آبىِ اين آب، چشم برگيرم!
عدّهاى مشكها را پر از آب مىكنند و به كاروان ملحق مىشوند . پيامبر در حالىكه بر شتر خود سوار است به بركه مىرسد.
صدايى به گوش پيامبر مىرسد:
«يَـأَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَآ أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ…»
اى پيامبر ! آنچه بر تو نازل كردهايم براى مردم بگو كه اگر اين كار را نكنى، وظيفه خود را انجام ندادهاى و خداوند تو را از فتنهها حفظ
مىكند . وعده خدا فرا مىرسد ، خدا مىخواهد كنار اين بركه ، مردم را با ولايت آشنا همان گونه كه آب اين بركه ، تشنگان كوير را جانى تازه مىبخشد ، ولايت على عليهالسلام هم تشنگان مسير كمال را جانى ديگر خواهد بخشيد.
مردم از آيه مهمّى كه بر پيامبر نازل شده است خبر ندارند . صداى پيامبر سكوت صحرا را مىشكند : «شتر مرا بخوابانيد ! به خدا قسم ، تا دستور خداى خويش را انجام ندهم از اين سرزمين نمىروم. »
شتر پيامبر را به زمين مىخوابانند و پيامبر از شتر پياده مىشود . چهره پيامبر از خوشحالى مىدرخشد ، هيچكس پيامبر را تا به حال اينقدر خوشحال نديده است.
مردم ، همه در تعجّبند ، نمىدانند چرا پيامبر دستور توقّف داده است . بايد صبر كنيم تا همه مردم به اينجا برسند، اوّل كاروان چند كيلومتر جلوتر از ما مىباشد ، خيلىها هم هنوز از ما عقبترند ، فكر مىكنم كه طول اين كاروان چندين كيلومتر بشود.
پيامبر دستور مىدهد تا چند سوار نزد او بروند ، به آنها دستور مىدهد تا به همه كسانى كه جلوتر رفتهاند خبر بدهند كه برگردند . همچنين پيامبر عدّهاى را مىفرستد تا به آنهايى هم كه عقب هستند خبر بدهند كه زودتر خود را به اينجا برسانند ، همه بايد كنار اين غدير جمع شوند.
* * *
آفتاب بر سر و صورت من مىتابد ، خوب است زير درختانِ كنار بركه بروم . چه درختان سرسبز و بلندى ! اينها درخت مُغيلان است ، درختى بسيار بلند و خار دار كه كنار بركههاى اين صحرا روييده است.
. اين درختان با شاخهها و برگهاى انبوه خود ، سايبان خوبى براى مسافران هستند
فضاى سايه اين درختان پر از بوتههاى خار شده است و ما نمىتوانيم زير سايه آن استراحت كنيم . شاخههاى اين درختان هم بلند شده و بعضى از آنها به زمين رسيده است.
پيامبر هم به سوى اين درختان مىآيد ، او نگاهى به اين درختان مىكند و به فكر فرو مىرود . آنگاه چهار نفر از ياران خود را صدا مىزند . سلمان ، مقداد ، ابوذر ، عمّار . پيامبر از آنها مىخواهد تا بوتههاى خار زير اين درختان را از زمين در آوردندو شاخههاى اضافى را قطع كنند . آنها فورا مشغول مىشوند ، ابتدا بوتههاى خار را از ريشه در مىآورند، خارها به دست آنها فرو مىرود ، امّا دردى احساس نمىكنند ، زيرا با عشقى مقدّس كارمىكنند . بعد از لحظاتى ، زير درختان از بوتههاى خار خالى مىشود ، امّا هنوز خارهاى زيادى، روى زمين است و ممكن است به پاى كسى برود.
پيامبر دستور مىدهد تا زير اين درختان جارو شود ، و مقدارى آب در آنجا پاشيده شود . گوش كن ، اين سخن پيامبر است : «اكنون برويد و سنگهاى بزرگ بيابان را جمع كنيد و در آنجا منبرى آماده كنيد.»
معلوم مىشود كه اين سخنرانى بسيار مهم است كه پيامبر دستور داده اينجا اينقدر تميز و مرتّب شود . سنگها از بيابان جمع مىشود و در زير يكى از درختان ، روى هم قرار مىگيرد.
پيامبر دستور مىدهد تا جهاز و رواندازهاى شتران را جمع كنيم و بر روى سنگها قرار دهيم زيرا هنوز ارتفاع منبر آنطور كه بايد بلند نشده است.
. . . سرانجام منبرى به ارتفاع يك انسان درست مىكنيم ، يك پارچه زيبا بر روى آن مىكشيم تا اين منبر زيبا و دلنشين باشد ، خوب است پارچهاى هم پشت منبر نصب كنيم تا مانع تابيدن آفتاب باشد.
اذان ظهر نزديك است ، پيامبر دستور مىدهد همه مردم در نماز شركت كنند.
مردم از آب زلال بركه ، وضو مىگيرند و صفهاى نماز را تشكيل مىدهند ، آنهايى كه زودتر آمدهاند در سايه درختان قرار مىگيرند ، معلوم است كه اين جمعيّت 120 هزار نفرى در زير سايه اين درختان جاى نمىگيرند.
كسانىكه ديرتر آمدهاند در زير آفتاب قرار مىگيرند ، زمين خيلى داغ است ، آنها مجبورند عباى خود را زير پاهايشان پهن كنند.
* * *
همه مسلمانان در صفهاى منظّم ايستادهاند و منتظرند تا با پيامبر نماز بخوانند . آنها مىدانند كه پيامبر بعد از نماز مىخواهد برايشان سخنرانى مهمّى كند.
در اين ميان به پيامبر خبر مىرسد كه عدّهاى از مردم از جمعيّت فاصله گرفتهاند و در اين اجتماع بزرگ شركت نكردهاند.
خدايا ! مگر آنها سخن پيامبر را نشنيدهاند كه همه بايد براى نماز جمع شوند ؟
آرى ، فرستادگان پيامبر بارها و بارها در ميان جمعيّت اعلام كردهاند كه همه بايد در نماز شركت كنند.
آنها از بزرگان قريش هستند ، چرا آنها از مسلمانان جدا شدهاند ؟ فكر مىكنم كه آنها فهميدهاند پيامبر امروز چه هدفى دارد ، براى همين مىخواهند بهانهاى براى فرداى خود داشته باشند.
چه بهانهاى بهتر از اينكه بگويند ما سخنان پيامبر را در روز غدير نشنيديم ؟
پيامبر على عليهالسلام را به حضور مىطلبد و به او مىگويد : «على جان ! به سوى آنان برو و آنها را به اينجا بياور» . على عليهالسلام حركت مىكند و به سمت آنها مىرود . بعد از لحظاتى . . . همه آنها نزد پيامبر هستند.
اكنون ديگر همه مسلمانان جمع شدهاند و آماده خواندن نماز هستند . پيامبر سجّاده خويش را كنار منبر مىگستراند و آماده نماز مىشود.
اللّه اكبر ! اين صداى اذان است كه به گوش مىرسد.
چه منظره زيبايى!
يك بِركه آب ، درختان با شكوه و شكوه نماز جماعت!
اينجا غدير خُمّ است ، ظهر روز هجدهم ماه ذىالحجّه ، سال دهم هجرى.
* * *
نماز ظهر غدير به پايان مىرسد ، پيامبر از جاى خود برمىخيزد ، از چند نفر مىخواهد كه سخنان او را با صداى بلند تكرار كنند تا همه ، سخنان او را بشنوند
پيامبر بالاى منبر مىرود و رو به مردم مىايستد ، همه ، منتظر شنيدن سخنان پيامبر هستند
او ابتدا از مردم سؤل مىكند :«اى مردم ! آيا صداى مرا مىشنويد ؟ من پيامبر شما هستم»
وقتى مطمئن مىشود كه همه مردم به سخنانش گوش مىكنند ، سخنان خود را آغاز مىكند
ابتدا خدا را به يگانگى ياد مىكند:
بِسْمِ اللّه الرَّحْمَـنِ الرَّحِيمِ
ستايش خدايى كه يكتاست و شريكى ندارد ، خدايى كه به همه چيز آگاهى دارد ، آفريننده آسمانها و زمين است .
من به يگانگى او شهادت مىدهم و به بندگى او اعتراف مىكنم .
اى مردم ! خدا آيهاى را به من نازل كرده است ، گوش كنيد ، اين سخن خدا مىباشد : «يَـأَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَآ أُنزِلَ إِلَيْكَ … »«اى پيامبر ! آنچه را كه به تو نازل كردهايم به مردم بگو و اگر اين كار را نكنى وظيفه خود را انجام ندادهاى و خداوند تو را از فتنهها حفظ مىكند ». مردم ! مىخواهم علّتِ نازل شدن اين آيه را براى شما بگويم : جبرئيل بر من نازل شده و از طرف خدا دستور مهمّى را به من داده است . اى مردم ! من به زودى به ديدار خدا خواهم شتافت و از ميان شما خواهم رفت ، اكنون از شما مىپرسم من چگونه پيامبرى براى شما بودم ؟
اشك از چشمان همه ما جارى مىشود ، آخر چگونه باور كنيم كه پيامبر به زودى از ميان ما خواهد رفت ؟
پيامبر سكوت كرده و منتظر جواب است ، مردم ، همه با صداى بلند جواب مىدهند : «ما شهادت مىدهيم كه دلسوز ما بودى و پيامبر خوبى براى ما بودى ، خداوند به تو بهترين پاداشها را بدهد !» .
اكنون پيامبر على عليهالسلام را صدا مىزند ، و از او مىخواهد به بالاى منبر بيايد ، على عليهالسلام از منبر بالا مىرود و طرف راست پيامبر مىايستد . پيامبر رو به جمعيّت مىكند و مىگويد : «اى مردم ! من قرآن و عترت خود را به عنوان دو يادگار ارزشمند در ميان شما باقى مىگذارم .
مىخواهم بدانم شما بعد از من با اين دو يادگار ، چگونه رفتار خواهيد كرد ».
من يك سؤل به ذهنم مىرسد : چرا قبل از اين سخن ، پيامبر على عليهالسلام را كنار خود فرا خواند ؟
شايد پيامبر مىخواست كه عترت خود را به مردم نشان دهد ، او مىخواست به مردم بگويد كه على عليهالسلام ، محور عترت اوست ! عترت پيامبر كسانى هستند كه در خانه على عليهالسلام هستند ، على و فاطمه و حسن و حسين عليهمالسلام عزيزان پيامبر مىباشند.
عدّهاى در فكر هستند تا عايشه ، دختر ابوبكر را كه همسر پيامبر است به عنوان عترت پيامبر معرّفى كنند !!
آنها قصد دارند تا با تبليغات وسيع ، عايشه را كنار قرآن قرار دهند !
امّا امروز پيامبر ، على عليهالسلام را كنار خود آورد تا عترت خود را به همه نشان بدهد امروز ديگر براى همه روشن شد كه منظور پيامبر از عترت خود (كه مقامى مانند قرآن دارند) چه كسانى است .
آرى، پيامبر در عيد غدير هم به حديث «ثقلين» تاكيد ويژهاى مىنمايند. سخن پيامبر ادامه مىيابد : «اى مردم ! در رفتار خود با عترت من ، خدا را فراموش نكنيد ، مبادا حقّ آنها را از بين ببريد !» . خوب گوش كن ! پيامبر اين جمله را سه بار تكرار مىكند .
* * *
پيامبر و على عليهالسلام بر بالاى منبر ايستادهاند و همه چشمها به آنها خيره شده است . صداى پيامبر بار ديگر سكوت را مىشكند : «اى مردم ! چه كسى بر شما ولايت دارد ؟»
پيامبر ، منتظر پاسخ مردم است ، همه فرياد مىزنند : «خدا و پيامبر او» .
براى بار دوم پيامبر سؤل مىكند : «چه كسى بر شما ولايت دارد ؟» .
مردم دوباره مىگويند : «خدا و پيامبر او» .
و بار سوم هم پيامبر همان سؤل را مىكند و مردم همين جواب را مىدهند .
همه مسلمانان ، اطاعت از خدا و پيامبر را بر خود واجب مىدانند ، هيچكس در ولايت خدا و پيامبر شك ندارد .
پيامبر دست على عليهالسلام را در دست مىگيرد ، و تا آنجا كه مىتواند دست او را بالا مىآورد و با صداى بلند مىگويد : «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلىٌّ مَوْلاهُ؛ هر كس من مولاى او هستم اين على، مولاى اوست ».
سپس پيامبر چنين دعا مىكند: «خدايا ! هر كس على را دوست دارد تو او را دوست بدار ويارى كن ، و هر كس با على دشمنى كند با او دشمن باش و او را ذليل كن ».
پيامبر اين سخن خود را سه بار تكرار مىكند . پيامبر مىخواهد همه مردم ، على عليهالسلام را ببينند ، براى همين ، بازوىِ على عليهالسلام را با
مهربانى مىگيرد و او را بلند مىكند .
اكنون على عليهالسلام يك سر و گردن از پيامبر بالاتر قرار گرفته است .
پيامبر على عليهالسلام را اينگونه بلند كرده است تا همه مردم ، امام خود را به خوبى ببينند .
صداى پيامبر به گوش مىرسد : «اى مردم ! اين على است كه برادر و جانشين من است ، او اميرمؤمنان است و به همه علوم من آگاه است ».
و بعد از آن پيامبر مىگويد : «اى مردم آيا شنيديد ؟» . همه صدا مىزنند : «آرى ، اى رسول خدا !» .
پيامبر بار ديگر مىگويد : «آيا شنيديد ؟» . بار ديگر مردم جواب مىدهند : «آرى، اى رسول خدا !» .
اكنون پيامبر رو به آسمان مىكند و مىگويد : «خدايا ! تو شاهد باش كه من وظيفه خود را انجام دادم ، من سخن تو را براى اين مردم گفتم» .
و بعد از آن مىگويد : «اى جبرئيل ! تو هم شاهد باش» .
در اين ميان ، مردى از ميان جمعيّت سؤال مىكند : «اى رسول خدا ! منظور شما از اين كه على ، مولاى ماست ، چيست ؟» .
پيامبر با روى باز جواب او را مىدهد و مىگويد : «هر كس من پيامبر او هستم اين على امير اوست» .
على عليهالسلام امير و آقاى همه مسلمانان است .
با اين سخنِ پيامبر ، ديگر براى هيچكس شكّى نمانده است .
پيامبر بار ديگر مردم را مورد خطاب قرار مىدهد :
اى مردم ! هر دانشى كه خدا به من داده بود به على آموختم ، بدانيد فقط او مىتواند شما را به سوى رستگارى رهنمون كند ، از شما مىخواهم با او مخالفت نكنيد و از قبول ولايت او ، سرپيچى نكنيد .
آيا مىدانيد على ، اوّلين كسى بود كه به من ايمان آورد ؟ آيا آن روز را به ياد مىآوريد كه فقط من و على ، به خداى يگانه ايمان داشتيم و هيچكس همراه ما نبود ؟
على كسى است كه بارها و بارها در مقابل دشمنان ، جان خويش را به خطر انداخته است، على ، پيش من از همه، عزيزتر است، او يارى كننده دين خدا و هدايت كننده شماست .
بدانيد كه عترت و خاندان هر پيامبرى از نسلِ خود او بوده است ، امّا عترت و خاندان من از نسلِ على مىباشد .
راه مستقيم را به شما نشان مىدهم ، بدانيد كه على و فرزندان او ، راه مستقيم هستند .
مردم ! خداوند مىفرمايد : «فَـٔامِنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِى أَنزَلْنَا » «به خدا و پيامبر و نورى كه نازل شده است ، ايمان بياوريد ».
اكنون بدانيد آن نورى كه شما بايد به آن ايمان بياوريد ، على و فرزندان او مىباشد .
اى مردم ! فضائل على بيش از آن است كه بتوانم براى شما بگويم ، آنقدر بگويم كه هر كس از او اطاعت كند به رستگارى بزرگى رسيده است .
من پيامبر خدا هستم و على جانشين من و فرزندان او ، امامانِ شما هستند و آخرينِ آنها، مهدى است.
مهدى همان كسى است كه يارى كننده دين خدا مىباشد و پيامبران قبل از من به او بشارت دادهاند، او از جانب خدا انتخاب شده است و وارث همه علمها و دانشها مىباشد، او ولىّ خدا در روى زمين مىباشد.
اى مردم ، سخنان مرا به كسانى كه در شهر و ديار خود هستند ، برسانيد .
پيامبر مىخواهد اين سخنان او به گوش همه مردم برسد.
آرى، اين همان خطبه غدير است كه تاريخ را مبهوتِ عظمت خود كرده است.
خطبه غدير، فريادِ بلندِ ولايت است .
بعد از لحظاتى . . .صداى اللّه اكبرِ پيامبر در غدير مىپيچد .
خدايا چه خبر شده است ؟
گويا جبرئيل آمده و آيه جديدى را آورده است :
«الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَرَضِيتُ لَكُمُ الاْءِسْلامَ دِينًا».
«امروز دين را بر شما كامل كرده و نعمت خود را تمام نمودم و به اين راضى شدم كه اسلام ، دين شما باشد ».
پيامبر اين آيه را براى مردم مىخواند ، همه مردم مىفهمند كه اسلام با ولايتِ على عليهالسلام كامل مىشود .
اسلام بدون ولايت ، دين ناقصى است كه هرگز نمىتواند انسان را به كمال برساند .
* * *
سخن پيامبر ادامه پيدا مىكند: «اى مردم! على جانشين من است، او امام بعد از من است، على براى من، همچون هارون عليهالسلام است براى موسى عليهالسلام».
به راستى پيامبر در اين سخن مىخواهد به چه چيزى اشاره كند؟
بايد خاطرهاى از سال نهم هجرى را در اينجا بازگو كنم. وقتى پيامبر همراه با لشكر اسلام از مدينه به سوى تبوك حركت كرد، از على عليهالسلام خواست تا در مدينه بماند و در لشكر اسلام شركت نكند. آرى، پيامبر نگران كارشكنى منافقان بود و براى همين على عليهالسلام را در مدينه باقى گذارد تا نقشههاى منافقان نقش بر آب شود.
وقتى پيامبر از مدينه بيرون رفت، منافقانى كه در مدينه مانده بودند، شايعهاى را بر سر زبانها انداختند؛ آنها گفتند: «پيامبر دوست نداشت على عليهالسلام همراه او باشد و براى همين على عليهالسلام را همراه خود نبرد».
اين سخن به گوش على عليهالسلام رسيد، او از مدينه بيرون آمد تا خود را به پيامبر برساند، هنوز پيامبر از مدينه زياد دور نشده بود.
وقتى على عليهالسلام به پيامبر رسيد ماجرا را براى آن حضرت تعريف كرد. پيامبر به على عليهالسلام گفت: «اى على! به مدينه بازگرد كه براى حفظ مدينه، هيچ كس مثل تو شايستگى اين كار را ندارد».
سپس پيامبر رو به على عليهالسلام كرد و گفت:
يا علىّ أنتَ منّي بِمَنزِلَةِ هارُونَ مِنْ مُوسى…
اى على! مقام و منزلت تو در پيش من، مانند مقام و منزلت هارون عليهالسلام در نزد موسى عليهالسلام است، همانطور كه هارون عليهالسلام، جانشين (بدون واسطه) موسى عليهالسلام بود، تو نيز بعد از من جانشين من هستى با اين تفاوت كه بعد از من ديگر پيامبرى نخواهد
بود.
اين حديثِ پيامبر به «حديث منزلت» مشهور شد، چون پيامبر از منزلت و جايگاه و مقام على عليهالسلام سخن به ميان آورد.
حتماً مىدانى كه هارون عليهالسلام، برادرِ حضرت موسى عليهالسلام و جانشين و وصىّ او بود. اين سخن پيامبر دليل روشنى است كه على عليهالسلام بعد از پيامبر جانشين اوست.
اكنون كه پيامبر در سرزمين «غدير» از حديث «منزلت» ياد مىكند. بار ديگر به مردم مىگويد كه مقام و منزلت على عليهالسلام نزد من، مانند مقام و منزلت هارون عليهالسلام نزد موسى عليهالسلام است.
پيامبر مىخواهد همه بدانند كه مقام على عليهالسلام در نزد او چگونه است.
* * *
پيامبر هنوز بالاى منبر است ، او نگاهى به مردم مىكند و مىگويد : «اى مردم ! اكنون وقت آن فرا رسيده كه به من تبريك بگوييد ، زيرا خداوند ولايت و امامت را به عترت من داده است ، از شما مىخواهم تا با على بيعت كنيد و به او با لقب اميرِمؤمنان سلام كنيد ، خدا مرا مأمور كرده است تا از شما براى ولايت على و امامانى كه بعد از او مىآيند و از نسل او هستند، اقرار بگيرم».
همه مردم به چهره پيامبر چشم دوختهاند، آنها مىدانند كه پيامبر منتظر شنيدن جواب آنها مىباشد، براى همين آنها يك صدا جواب مىدهند: «ما سخن تو را شنيديم و به امامت و ولايت على و فرزندان او اقرار مىكنيم».
اكنون پيامبر و على عليهالسلام از منبر پايين مىآيند .
پيامبر مىخواهد مراسم بيعت با على عليهالسلام به صورت رسمى باشد براى همين دستور مىدهد تا زير سايه درختان ، خيمهاى بر پا كنند .
آيا مىدانى اين خيمه براى چيست ؟
اين خيمه سبز ولايت است !
پيامبر از على عليهالسلام مىخواهد تا در اين خيمه بنشيند و مردم براى بيعت نزد او بروند .
على عليهالسلام وارد خيمه مىشود ، خيمه ولايت چه حال و هوايى دارد !
پيامبر وارد خيمه ولايت مىشود ، كنار على عليهالسلام مىايستد ، گويا پيامبر كار مهمّى با او دارد .
در ميان عرب، رسم بر اين است كه وقتى مىخواهند رياست شخصى را بر قومى اعلام كنند بر سر او عمامه مىبندند .
پيامبر هم عمامه مخصوص خود را به عنوان تاج افتخار بر سر على عليهالسلام مىبندد ، نام اين عمامه ، سحاب است .
سيماى مولا، زيباتر شده است . تاج ولايت كه بر سر اوست بر جلال او افزوده است .
پيامبر از خيمه بيرون مىآيد ، تا لحظاتى ديگر ، مراسم بيعت با على عليهالسلام شروع مىشود .
در اين ميان ، گروهى از بزرگان قريش به سوى پيامبر مىآيند و مىگويند : «اى رسول خدا ! تو مىدانى كه اين مردم تازه مسلمان شدهاند ، آنها هنوز رسم و رسوم دوران جاهليّت را فراموش نكردهاند ، آنها هرگز به امامت پسر عمويت ، على ، راضى نخواهند شد ، براى همين ما از تو مىخواهيم تا شخص ديگرى را براى رهبرى انتخاب كنى» .
پيامبر رو به آنها مىكند و مىگويد : «ولايت و رهبرى على به انتخاب من نبوده است كه اكنون بتوانم از اين تصميم برگردم ، اين دستورى است كه خدا به من داده است» .
بزرگان قريش اين سخن را كه مىشنوند به فكر فرو مىروند .
در اين هنگام ، يكى از آنها رو به پيامبر مىكند و مىگويد : «اى پيامبر ! اگر مىترسى مخالفت خدا را بكنى و على را بر كنار كنى ، يكى از بزرگان قريش را در رهبرى با على شريك كن» .
پيامبر نمىپذيرد ، امر امامت و ولايت به دست خداست ، اگر خدا مىخواست براى على در امر امامت شريكى قرار مىداد .
اين مردم نمىدانند كه ولايت و امامت ، چيزى بالاتر از يك حكومت ظاهرى است ، ولايت ، مقام خدايى است كه فقط خدا آن را به هر كس كه بخواهد مىدهد . بزرگان قريش با نااميدى خيمه پيامبر را ترك مىكنند .
مردم آماده شدهاند تا مراسم بيعت را انجام دهند ، سلمان ، مقداد ، ابوذر و عمّار را نگاه كن ، آنها در اوّل صف ايستادهاند .
همه دوستان امامت ، امروز خوشحال هستند ، به راستى كه امروز روز عيد است .
مردم خود را براى بيعت با على عليهالسلام آماده مىكنند ، در اين ميان ، چشم من به دو نفر مىافتد .
آنها وقتى با پيامبر روبرو مىشوند سؤل مىكنند : «آيا دستور خدا اين است كه ما بايد با على بيعت كنيم يا اين خواسته خود توست ؟» .
پيامبر در پاسخ مىگويد : «اين دستور خداست» .
بعد از شنيدن اين سخن ، آن دو نيز خود را براى بيعت آماده مىكنند .
يك صف طولانى در اينجا هست ، مردم مىخواهند با مولا و آقاى خودشان بيعت كنند .
دو نفر در اوّل صف ايستادهاند ، تا من مىروم اسم آنها را سؤل كنم ، آنها وارد خيمه ولايت مىشوند .
صداى آنها به گوشم مىرسد : «سلام بر تو اى امير مؤمنان» .
آنها با على عليهالسلام بيعت مىكنند و با صداى بلند مىگويند : «خوشا به حال تو اى على ! به راستى كه تو ، مولاى ما و مولاى همه مردم شدى ». آيا آن دو نفر را مىشناسيد ؟
بايد صبر كنيم تا آنها از خيمه بيرون بيايند .
ــ ببخشيد ، آيا مىشود شما خودتان را معرّفى كنيد ؟
ــ چطور شما ما را نمىشناسيد ؟ ! من ، عُمَر بن خطّاب هستم ، اين هم ابو بكر است، ما اوّلين كسانى هستيم كه با على عليهالسلام بيعت كردهايم .
خيلىها دلشان مىخواست كه آنها اوّلين نفر باشند ، ولى ما ، گوى سبقت را از همه ربوديم !
امّا من فكر مىكنم اصلاً مهم نيست اوّلين نفرى باشى كه بيعت مىكنى ! مهم اين است كه اوّلين نفرى نباشى كه بيعت خود را مىشكنى !! اگر بتوانى به پيمان خود وفادار بمانى ، هنر كردهاى !
* * *
همه پيامبران وقتى مىخواستند جانشين خود را معرّفى كنند در روز هجدهم ماه ذىالحجّه اين كار را انجام مىدادند . امروز روزى است كه دين خدا كامل شده است ، آيا ما نبايد شاد باشيم ؟
به راستى كه عيد واقعى امروز است ، هيچ روزى به بزرگى امروز نمىرسد .
آنجا را نگاه كن ! چرا اينان خاك بر سر خود مىريزند ؟ اينان كه هستند ؟ امروز كه روز سرور و شادى است ، چرا اين چنين مىكنند ؟
اينها همه ، شياطين زمين هستند كه وقتى فهميدهاند كه پيامبر ، على عليهالسلام را به عنوان جانشين خود معرّفى كرده است از شدّت ناراحتى خاك بر سر مىريزند ، امروز براى آنها روز غصّه است .
آنها نزد رئيس خود ، ابليس، جمع مىشوند ، ابليس به آنها نگاه مىكند و مىگويد : «چه شده است ؟ چرا خاك بر سر خود مىريزيد ؟» .
آنها جواب مىدهند : «مگر نديدى كه محمّد ، ولايت على را اعلام كرد و همه مردم با على بيعت مىكنند؟» .
ابليس خندهاى مىكند ومىگويد : «ناراحت نباشيد ، در ميان اين جمعيّت عدّهاى هستند كه قول دادهاند به بيعت امروز خود وفادار نمانند» .
شيطان براى اين كه حكومت عدالتمحور على عليهالسلام برپا نشود همه سعى و تلاش خود را خواهد نمود .
يك نفر با سرعت از جمعيّت دور مىشود ، حدس مىزنم او نمىخواهد با على عليهالسلام بيعت كند . بعد از لحظاتى او را مىبينم كه به سوى خيمه پيامبر مىآيد .
چه شد ، چرا او برگشت ؟
وقتى او با پيامبر روبرو مىشود چنين مىگويد : « من داشتم از اينجا مىرفتم تا با على بيعت نكنم ، ناگهان به سوارى زيبا و بسيار خوشبو برخوردم، او به من گفت كه هر كس از بيعت غدير، امتناع كند يا كافر است يا منافق ؛ براى همين بود كه بازگشتم تا با على بيعت كنم ».
پيامبر لبخندى مىزند و مىگويد : «آيا آن سوار را شناختى ؟ او جبرئيل بود كه تو را به بيعت با على علیه السلام تشويق كرد» .
خداوند در مقابل دسيسههاى شيطان ، فرشتگان را مىفرستد تا مردم را به راه راست هدايت كنند .
اكنون نوبت زنان است كه با على عليهالسلام بيعت كنند، همسران پيامبر هم آماده بيعت با على عليهالسلام مىشوند. .
به دستور پيامبر ظرف آبى را مىآورند و پردهاى بر روى آن مىزنند .
زنان در آن سوى پرده دست خود را در آن آب مىنهند و على عليهالسلام هم در سوى ديگر پرده دست خود را در آب مىگذارد و به اين روش آنها هم با امام خود بيعت مىكنند .
* * *
حَسّان ، شاعر توانمند عرب به سوى پيامبر مىآيد . وقتى او روبروى پيامبر قرار مىگيرد چنين مىگويد : «اى رسول خدا ! آيا اجازه مىدهى شعرى را كه امروز در مدح على عليهالسلام سرودهام بخوانم ؟» . پيامبر لبخندى مىزند و به او اجازه مىدهد .
حَسّان سينهاى صاف مىكند و با صداى بلند شروع به خواندن مىكند :
يُناديهِم يَومَ الغَديرِ نَبيُّهُم
بِخُمٍّ وَاَكْرَمَ بِالنَّبيِّ مُنادِيا
يَقُولُ : فَمَن مَولاكُم وَوَليُّكُم ؟
فَقالُوا وَلَم يَبدوا هُناكَ التَّعادِي
إلهَكَ مَولانا وَأَنتَ وَليُّنا
وَلَن تَجِدَنْ مِنّا لَكَ عاصِفَقالَ لَهُ : قُم يا عليُّ فَإنَّني
رَضيتُكَ مِنْ بَعْدي إماما وَهادِي
پيامبر در روز غدير با امّت خويش سخن گفت و تو مىدانى هيچ سخنگويى گرامىتر از پيامبر نيست ، او از امّت خود پرسيد : «مولاىِ شما كيست ؟» .
همه مردم در پاسخ گفتند : «خدا و شما ، مولاى ما هستيد و ما همه ، گوش به فرمان تو هستيم» ، پس پيامبر رو به على عليهالسلام كرد و فرمود : «اى على ! از جاى خود برخيز كه من تو را امام و جانشين بعد از خود قرار دادهام» .
شعر حسّان تمام مىشود ، پيامبر نگاهى مىكند و مىگويد : «اى حسّان ، تا زمانى كه با شعر خود ما را يارى كنى از جانب فرشتگان يارى خواهى شد» .
به راستى كه هنر مىتواند حقيقت را ماندگار كند و تا قيامت، شعر حسّان از يادها فراموش نخواهد شد ، كاش من و تو هم با زبان عربى آشنايى بيشترى داشتيم و مىتوانستيم زيبايى اين اشعار را بهتر درك كنيم .
اين شعر آنقدر در كام عربها، زيبا و دلنشين است كه ديگر ممكن نيست از ذهنها پاك شود ، اين شعر در طول تاريخ مانند خورشيدى در آسمان ولايت خواهد درخشيد و روشنى بخش راه آزادگان خواهد بود .
* * *
آيا مىدانى منظور پيامبر از كلمه «مولا» چه بود ؟
در زبان عربى كلمه مولا ، دو معنا دارد :
الف . صاحبِ ولايت .
ب . دوست .
ممكن است يك نفر با توجّه به معناى دومِ كلمه مولا ، از سخن پيامبر چنين برداشتى كند : «هر كس كه من دوست او هستم ، على هم دوست اوست» .
و روشن است كه با اين معنا ، ديگر ولايت على عليهالسلام اثبات نمىشود ، به زودى دشمنان على عليهالسلام ، سعى خواهند كرد در معناى سخن پيامبر ، اين اشكال را وارد كنند .
من در سخن پيامبر فكر مىكنم ، آرى، يك ساعت فكر كردن، بهتر از هفتاد سال عبادت است .
به چند سؤل مهم رسيدهام :
چرا پيامبر دستور داد تا آن همه جمعيّت در آن هواى گرم توقّف كنند ؟
چرا پيامبر همه آنهايى را كه جلوتر رفته بودند، باز گرداند ؟
براى چه پيامبر از همه مسلمانان خواست تا با على عليهالسلام بيعت كنند ؟
چرا امروز آيه قرآن نازل شد كه خدا ، دين اسلام را كامل كرد ؟
براى چه خداوند به پيامبر قول داد كه او را از فتنهها حفظ مىكند ؟
چرا پيامبر دستور داد تا مردم على عليهالسلام را امير مؤمنان خطاب كنند؟
آيا در اعلام «دوستى با على عليهالسلام» ، احتمال خطر و فتنهاى مىرفت كه خدا به پيامبر وعده داد كه ما تو را از فتنهها حفظ مىكنيم ؟
آيا مىشود اعلامِ دوستى با على عليهالسلام ، اينقدر مهم باشد كه اگر پيامبر اين كار را انجام ندهد وظيفه پيامبرى خود را انجام نداده باشد ؟! آيا اعلام دوستى با على عليهالسلام نياز به آن داشت كه پيامبر مردم را در غدير جمع كند ؟!
فقط در اعلام ولايت و رهبرى على عليهالسلام بود كه احتمال فتنه دشمنان مىرفت و خدا پيامبر را از اين فتنهها حفظ فرمود .
اين ولايت على عليهالسلام است كه دين را كامل كرد !
فقط ولايت و رهبرى على عليهالسلام است كه با بيعت كردن سازگارى دارد .
موافقى كارهاى پيامبر را با هم مرور كنيم ؟
پيامبر دستور داد زير درختان را جارو بزنند ، آب بپاشند ، منبرى درست كنند ،همه مردم جمع شوند ، در نماز شركت كنند و بعد از سخنرانى ، همه مردان و زنان با على عليهالسلام بيعت كنند .
اين كارهاى پيامبر فقط با معناى صاحبِ ولايت سازگارى دارد .
منظور پيامبر اين بود : «هر كس من بر او ولايت دارم ، على هم بر او ولايت دارد» .
اى كسىكه مىگويى منظور پيامبر در غدير فقط اعلام دوستى با على عليهالسلامبود ، گوش كن : من حرفى ندارم كه سخن تو را بپذيرم ، امّا در اين صورت ديگر ، پيامبر انسان كاملى نخواهد بود.
آيندگان زمانىكه متوجّه شوند كه پيامبر در هواى داغ و سوزان ، 120 هزار نفر را ساعتها معطّل كرده براى اينكه بگويد من پسر عموى خودم را دوست دارم، انصاف بدهيد، آيا آنها نخواهند گفت آن پيامبر ديگر چگونه انسانى بود ؟
همه اين مردم مىدانند كه پيامبر على عليهالسلام را خيلى دوست دارد ، ديگر چه نيازى بود كه اين مراسم باشكوه برگزار شود ؟
عشق و دوستى پيامبر به على عليهالسلام ، حرف تازهاى نيست ! از روز اوّل ، پيامبر عاشق او بوده است ، اينكه ديگراين همه مراسم نمىخواهد.
پس چرا مىخواهى سخن پيامبر در غدير را به گونهاى معنا كنى كه از پيامبر تصوير انسانى غير كامل ساخته شود ؟
بايد سخن پيامبر را به گونهاى معنا كنى كه با عقل و هوش و سياست پيامبر مطابق باشد .
پيامبر اين مراسم باشكوه را برگزار كرد تا مسأله مهمّ رهبرى جامعه را بيان كند .
به راستى چه مسألهاى مهمّتر از رهبرى جامعه وجود دارد ؟
فقط با اين معناست كه همه دنيا از عقل و درايت پيامبر متعجّب مىشوند .
پيامبر ما به دستور خدا در بهترين زمان و مكان ، امّت خويش را جمع كرد و جانشين خود را به آنها معرّفى نمود .
* * *
گروهى از مردم هنوز منتظرند تا نوبتشان فرا برسد، آنها هم مىخواهند با على عليهالسلام بيعت كنند. ديدن اين صحنه براى پيامبر بسيار لذّت بخش است . او بعد از بيعت هر گروه ، رو به آسمان مىكند و مىگويد : «ستايش خدايى كه من و خاندان مرا بر همه برترى بخشيد» .
او از اينكه براى بيعت با على عليهالسلام چنين مراسم باشكوهى برگزار شده است ، شادمان است .
اكنون ديگر جامعه اسلامى رهبر و امام دارد و اگر مرگ پيامبر فرا برسد جامعه ، مسير كمال و سعادت خود را ادامه خواهد داد .
سر و صدايى مىشنوم . چه خبر شده است ؟ جوانى با چند نفر از اينجا دور مىشود ، چقدر با غرور و تكبّر راه مىرود ! اين جوان كيست ؟ چه مىگويد ؟ چرا اينقدر عصبانى است ؟
او فرياد برمىآورد : «محمّد دروغ گفته است ! ما هرگز ولايت على را قبول نمىكنيم !» .
او كيست كه چنين گستاخانه سخن مىگويد ؟ از اطرافيان خود پرسوجو مىكنم ، او معاويه است .
جاى تعجّب نيست ، سالها پدر او پرچمدار لشكر كفر بوده است . او پسر همان كسى است كه براى كشتن پيامبر به مدينه لشكركشى كرده بود. معاويه دشمنى با حقّ و حقيقت را از پدر به ارث برده است . نه تنها با على عليهالسلام بيعت نمىكند بلكه آشكارا مخالفت خود را اعلام مىدارد . او به سوى خاندان و فاميل خود، بنى اُميّه مىرود .
عدّهاى از مسلمانان نزد پيامبر مىروند، آنان در حضور پيامبر مىنشينند، سكوت همه جا را فرا گرفته و نگاه پيامبر به گوشهاى خيره مانده است ، هيچكس سخن نمىگويد .
بعد از لحظاتى . . .پيامبر سكوت را مىشكند و آيههايى كه همين الآن جبرئيل آورده است را مىخواند :
«فَلا صَدَّقَ و لاصَلّى… وَ لـكِنْ كذَّبَ و تَولّى … » ، «واى بر آن كسىكه حق را قبول نكرد و آن را دروغ شمرد و با تكبّر به سوى خويشانش رفت ، پس واى بر او !».
همه با خود مىگويند: اين آيهها به چه مناسبت نازل شده است ؟
آنها خبر ندارند كه معاويه ، از پذيرش ولايت على عليهالسلام سرباز زده و با تكبّر به سوى خاندان خود رفته است .
جبرئيل ، همه اخبار را براى پيامبر آورده و با نازل شدنِ اين آيهها ، آبروى معاويه پيش مردم مىرود .
پيامبر ابتدا تصميم مىگيرد تا معاويه را مجازات كند ، امّا از اين كار منصرف مىشود .
شايد تو بگويى : پيامبر بايد او را به سزاى عمل خود برساند ، امّا بدان كه امروز ، حناى معاويه رنگى ندارد .
او دشمنى خود را با پيامبر آشكار كرد و ديگر مردم او را شناختند و فريب او را نمىخورند . مردم او و پدرش (ابوسفيان) را به خوبى مىشناسند ، آنها از قديم دشمنان پيامبر بودهاند ، دست آنها آلوده به خون حمزه عليهالسلام، عموى پيامبر است !
مىتوان نگرانى را در چهره پيامبر حس كرد، او نگران پيرمردهايى است كه سنّ و سالى از آنها گذشته است ، آنها به ظاهر ريش خود را در راه اسلام سفيد كردهاند و مردم آنها را به عنوان يار پيامبر مىشناسند و همه جا خود را همراه و يار پيامبر نشان دادهاند!! آنها با على عليهالسلام بيعت كردند و اتّفاقا ، اوّلين كسانى بودند كه اين كار را كردند ، آنان امروز بيعت كردهاند ، امّا به فكر فتنهاى بزرگ هستند ،
آنها مىخواهند با نام اسلام ، كمر ولايت را بشكنند .
* * *
كمكم خورشيد به افق نزديك مىشود ، هنوز بسيارى از مردم بيعت نكردهاند . به من خبر مىرسد كه پيامبر مىخواهد دو روز ديگر در غدير بماند تا همه بتوانند با امام خود بيعت كنند .
مراسم بيعت فعلاً متوقّف مىشود و اذان مغرب گفته مىشود ، نماز برپا مىشود و بعد از نماز هر كسى به خيمه خود مىرود .
امشب ، اين بيابان ميزبان 120 هزار نفر است ، زير نور ماه تا چشم كار مىكند خيمه مىبينى .
ساعتى مىگذرد و من در خيمه خود هستم ، امّا نمىدانم چرا خواب به چشمم نمىآيد . خوب است بلند شوم و دورى بزنم . كنار بركه مىروم ، تصوير زيباى ماه در آب افتاده است ، نسيم آرامى مىوزد .
بلند مىشوم كه به خيمه خود بروم تا استراحت كنم .
در مسير راه ، صدايى به گوشم مىرسد ؟ گويا چند نفر در خيمهاى با هم سخن مىگويند :
ــ محمّد ديوانه شده است !
ــ آيا مىبينيد كه چگونه عشق على ، محمّد را ديوانه كرد !
ــ او آرزو دارد كه بعد از او ، على به حكومت برسد ، امّا به خدا قسم ، ما نمىگذاريم كه چنين بشود .
خداى من ! چه مىشنوم ؟
اينان چه كسانى هستند كه اين چنين به پيامبر خدا جسارت مىكنند ؟
نكند نقشهاى در سر داشته باشند ؟ نكند بخواهند فتنهاى برپا كنند ؟
امّا خداوند خودش به پيامبر قول داده است كه او را از فتنهها حفظ كند .
در اين هنگام يك نفر وارد خيمه آنها مىشود و با ناراحتى مىگويد : «هنوز رسول خدا در ميان ماست و شما اين چنين سخن مىگوييد ؟ به خدا قسم ، فردا صبح همه سخنان شما را به پيامبر خواهم گفت» .
نگاه كن ! مردى كه از خيمه آنها بيرون مىآيد حُذيفه يكى از ياران باوفاى پيامبر صلىاللهعليهوآله مىباشد .
ظاهرا ، خيمه او در همسايگى خيمه اين سه نفر بوده و سخنان اينها را شنيده است .
در تاريكى شب ، اين سه نفر به دنبال حُذيفه مىدوند :
ــ اى حُذيفه ! ما همسايگان تو هستيم . تو را به حقِّ همسايگى قسم مىدهيم، راز ما را فاش نكن .
ــ اينجا جاىِ حقِّ همسايگى نيست ، اگر گفته هايتان را از پيامبر پنهان كنم وظيفه خود را نسبت به پيامبر انجام ندادهام .
اين كار خدا بود كه اين سه نفر حواسشان پرت شود و آنقدر بلند حرف بزنند كه صداى آنها به گوش حُذيفه برسد .
خدا به پيامبر وعده داده بود كه او را از فتنهها حفظ مىكند .
* * *
مردم براى خواندن نماز صف مىبندند ، نماز صبح برپا مىشود . خورشيد روز دوم غدير طلوع مىكند و همه جا را روشن مىكند .
من در اطراف خيمه پيامبر پرسه مىزنم ، منتظرم تا حُذيفه را پيدا كنم ، مىدانم او به خيمه پيامبر خواهد آمد .
حُذيفه به اين سو مىآيد ، داخل خيمه مىشود ، خوب است من هم همراه او بروم .
ــ اى پيامبر ! ديشب ، صداى چند نفر را شنيدم كه ظاهرا مىخواهند توطئهاى بكنند .
ــ اى حُذيفه ! آيا آنها را مىشناسى ؟
ــ آرى .
ــ سريع برو و آنها را به اينجا بياور .
حُذيفه برمىخيزد و آن سه نفر را با خود مىآورد .
آنها وارد خيمه پيامبر مىشوند ، على عليهالسلام را مىبينند كه شمشيرش را در دست دارد .
پيامبر رو به آنها مىكند و مىگويد : «شما ديشب با يكديگر چه مىگفتيد ؟» .
همه آنها مىگويند : «به خدا قسم ، ما اصلاً با هم سخنى نگفتهايم ، هر كس از ما چيزى براى شما گفته، دروغگوست» .
اين سه نفر قسم دروغ مىخورند و پيامبر آنها را به حال خود رها مىكند و آنها به خيمههاى خود مىروند .
اكنون ديگر آنها شناسايى شدهاند و با ديدن برق شمشير على عليه السلام ترس تمام وجودشان را فرا گرفته است .
پيامبر دستور مىدهد تا بقيّه مردم با على عليهالسلام بيعت كنند ، كسانىكه روز قبل موفّق به بيعت نشدند به سوى خيمه ولايت مىآيند و بيعت مىكنند .پيامبر مىخواهد همه مردم با امام بيعت كنند تا براى هيچكس بهانهاى باقى نماند .
هوا خیلی گرم است.کاروانیان پس از اعمال سنگین حج در راه شهرهایشان هستند؛ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در روزهای قبل به مناسبت های مختلف شایستگی های علی علیه السلام را برای مسلمانان بیان کرده اند. مسلمانانی که در بین آن ها تازه مسلمانان زیادی به چشم می خورد. منافقان بو برده اند که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در پیِ اعلام همگانیِ جانشینی حضرت علی علیه السلام است. برای پراکنده کردن جمعیت از دور پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم قبیله های مختلف را سریع تر حرکت می دهند تا به بهانه ی دلتنگی خانواده ها از کاروان حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم جلو بیفتند. حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم دستور توقف کاروان را در کنار برکه ای می دهند. حاجی ها خود را به آب می رسانند تا قدری خود را خنک کنند. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمان می دهند تا کاروان های جلو افتاده را بازگردانند و منتظر می شوند تا کاروان های عقب مانده برسند. مگر چه خبر است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم حتی به کاروان های رفته دستور برگشت داده است؟ این سؤال نقل مجلس خیلی ها شده است. مگر حج تمام نشد؛ پس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم چرا همه را این جا جمع کرده است؟
سلمان و ابوذر، عمار و حُذَیفه زودتر خود را به غدیر رسانده اند تا فضا را برای برنامه ای بزرگ آماده کنند. جایی را برای برنامه انتخاب کرده اند که از اطراف به خوبی دیده می شود. با سنگ ها و باربند شتران سکویی درست می کنند. سنگ ها و خارها را از میان دست و پای کاروانیان برمی دارند. خورشید خود را بالای بالا کشیده است؛ نزدیک اذان ظهر است. از آب برکه وضو می گیرند، صف های نماز را مرتب می کنند. چه جمعیتی! و چه نمازی! پس از نماز، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بالای منبر سنگی می رود. اول باید مطمئن شود که صدا به همه می رسد.
– آیا صدای مرا می شنوید؟و جمعیت یک صدا پاسخ می دهد:بله؛ای رسول خدا!
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از رسیدن صدا به همه مطمئن می شوند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم سخنان خود را با نام خدا آغاز می کند و پس از حمد و ستایش خداوند می فرماید:….خداوند به من وحی کرده است که پیامش را به شما برسانم و اگر این کار را انجام ندهم عذابش بر من نازل می شود…و او ضمانت کرده است که مرا از خطرها حفظ می کند.
خداوند وحی فرموده است که: ای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آن چه پروردگارت به تو رسانده است را به مردم برسان و إلا رسالتت را انجام نداده ای. ای مردم! من در تبلیغ آن چه خدا بر من نازل کرده است کوتاهی نکردم. من سبب نزول آیه را برایتان می گویم. جبرئیل سه بار بر من فرود آمد و سلام پروردگار را به من رساند که در اینجا بایستم و به همگان بگویم که علی بن أبی طالب برادر و جانشین من و امام پس از من است. جایگاه او مشابه جایگاه هارون برای موسی است؛ جز آن که پیامبری پس از من نیست؛ پس از خدا و پیامبر، او سرپرست شما است.
همه ی صحرا انگار گوش شده است. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم این گونه ادامه می دهند: خدا در این باره فرموده است: تنها و تنها سرپرست شما خدا و پیامبرش است و مؤمنانی که نماز به پا می دارند و در حال رکوع صدقه می دهند و علی بن أبی طالب نماز را برپاداشت و صدقه داد؛ در حالی که در رکوع بود. او همیشه رضای خدا را می طلبد.
صحبت ها ادامه می یابد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در ادامه می فرماید: از جبرئیل خواستم که مرا از رساندن این پیام معاف کند؛ زیرا می دانم که منافقان بسیار و مؤمنان کم تعدادند. منافقان همان کسانی اند که قرآن درباره شان می گوید: آن ها سخنانی می گویند که در دل به آن ایمان ندارند… .
جمعیت در چند جای سخنرانی سخنان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را تأیید می کند.
سخنان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به گونه ای است که همه گرمای هوا را فراموش کرده اند. گویی تمام کوه و دشت در حال گوش دادن به سخنان پیامبرند؛ حتی باد هم نمی وزد تا مبادا سکوت جلسه شکسته شود.
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: خداوند از من راضی نمی شود،مگر دستورش را به شما برسانم.
ای مردم بدانید!خداوند او (علی علیه السلام) را سرپرست و امام شما قرار داده است. و پیروی از او واجب است. خداوند مخالف او را لعنت می کند و پیروان او را می آمرزد.
پس از من علی علیه السلام سرپرست و امام شما است و پس از او امامت در فرزندان او است… .
پس از آن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از علم و شجاعت و ایمان ایشان گفت و این که او نخستین مسلمان است، فرمود: بترسید از این که با او مخالفت کنید و در آتشی بیفتید که هیزمش سنگ ها و انسان ها هستند.
نزول آیه اکمال
جبرئیل آیه ای آورده است: الیوم أکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الإسلام دینا. (امروز دینتان را برای شما کامل کردم و نعمتم را برایتان تمام و کامل کردم و راضی شدم که اسلام دینتان باشد).
خدایا! با دوست او دوست باش و بادشمن او دشمن. خدایا! تو فرمودی که امامت پس از من برای حضرت علی علیه السلام است؛ خدایا! وقتی او را برگزیدی و من آن را برای مردم بیان کردم فرمودی که امروز دین بندگانت را کامل کردی و نعمتت را بر ایشان تمام نمودی و راضی شدی که اسلام دین شان باشد…
ای مردم!
بیایید و به من تبریک بگویید و با علی علیه السلام بیعت کنید.
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم عمامه ی خود را بر سر حضرت علی علیه السلام گذاشت و جمعیت یک به یک برای بیعت صف کشیدند. بیعت این جمعیت چقدر طول خواهد کشید!
برای بیعت زنان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هم طشت آبی فراهم می شود . زنان از پشت پرده ای دست خود را در طشت می گذارند و این سوی پرده هم امیرالمؤمنین علیه السلام دست خود را در آب می گذارد.
هنوز بیعت تمام نشده است که منافقان در گوش یکدیگر شروع به پچ پچ می کنند.گویا باز نقشه ای دارند!
***************************************************************
نکته ها:
۱. منتظر نگاه داشتن آن جمعیت زیاد زیر آفتاب داغ، برای رسیدن کاروان های جلو افتاده و بازمانده نشان دهنده ی سخنان بسیار مهم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با مردم است.
۲ . خبردادن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از نزدیک بودن زمان رحلتشان،بیان مأموریت مهم الهی، بیان مقام برادری و جانشینی ایشان، بیان دوباره ی حدیث ثقلین،حدیث منزلت،آیه ی ولایت (بخشش انگشتری)، لعنت مخالفان حضرت علی علیه السلام، امامت او و فرزندانش تا قیامت و…همه در خطبه ی غدیر آمده است؛ هر کدام به تنهایی برای اثبات جانشینی علی علیه السلام کافی است.
۳ . پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در چندین جای خطبه ی خود از جانشینی حضرت علی علیه السلام سخن گفته اند.این سخنان منحصر به عبارت «من کنت مولاه فهذا علی مولاه» نیست تا دشمنان دین بخواهند با تحریف معنای مولی،آن را دوستی معنی کنند.
۴ . حتی یک فرد معمولی نیز مردم را آن هم پس از مراسم دشوار حج و زیر آفتاب داغ سه روز معطل نمی کند تا بگوید من و علی با هم رفیق هستیم. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برای بیان جانشینی حضرت علی علیه السلام و بیعت مردم این برنامه را اجرا فرمود.
۵ . پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم عده ی زیادی از مسلمانان را که تازه از حج آمده اند، منافق می داند؛ پس بسیاری از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برخلاف ظاهرشان،انسان هایی منافق بودند.
۶ . معرفی همگانی حضرت علی علیه السلام آن قدر مهم بود که با انجام ندادن آن تمام زحمات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هدر می رفت.
۷ . معرفی حضرت علی علیه السلام به جانشینی در فرازهای فراوانی از خطبه به چشم می خورد که ما تنها برخی از فرازهایش را آوردیم.
۸ . پیروی نکردن از حضرت علی علیه السلام انسان را اهل آتش جهنم می کند.
۹ . این حرف خنده داری است که بعضی ها می گویند: مولا یعنی دوست! رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم برای اعلام دوستی کاروانیان را سه روز معطل نمی کند.
۱۰ . بیشتر جمعیت غدیر را منافقان تشکیل می دادند. در روز غدیر ده ها هزار نفر با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بیعت کردند اما تنها عده ی کمی به پیمانشان وفادار ماندند.
۱۱ . خداوند پس از اعلام جانشینی علی علیه السلام دین را کامل و پسندیده دانسته است؛ خداوند از دینِ کسانی که جانشینی علی علیه السلام را قبول نکردند،راضی نیست
نکند ما هم او را تنها گذاریم!
نمی دانم چرا عده ای امامشان را دیدند و نشناختندش؛ نکند ما هم که ادعای انتظار مهدی علیه السلام را داریم، روزی او را تنها بگذاریم. اکنون زمان آماده شدن ما است؛ اکنون نیز می توان ایشان را یاری داد.
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در چند جای سخنان خود درباره ی امام زمان علیه السلام صحبت کردند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:
او حق خدا و ما را از دشمنان می گیرد؛ او بر همه ی دین ها پیروز می گردد. او از ظالمان انتقام می گیرد. او قلعه هایشان را فتح می کند و دین را یاری می دهد. او وارث هر علمی است. پس از او حجتی نیست و کسی بر او پیروز نخواهدشد. حق تنها نزد او است.
در خطبه ی غدیر فقط و فقط پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم درباره ی امام علی علیه السلام مطلب بیان نفرموده اند بلکه امامان بعد از او تا وجود نازنین آقا بقیه الله عجل الله تعالی فرجه الشریف را معرفی کرده اند در این خطبه ی غدیر سه فرازش برای امام مهدی علیه السلام است. در این سه فراز ۲۵ نکته درباره ی امام مهدی علیه السلام در خطبه ی غدیر آمده است پس در روز غدیر غافل نباشیم از امام زمان علیه السلام.
پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم بیش از هزار سال پیش وقتی دارند خطبه را بیان می کنند درباره ی امام زمان علیه السلام هم دارند صحبت می کنند. پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فقط در خطبه ی غدیر درباره ی امام مهدی علیه السلام صحبت نکردند، بلکه ما از پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم بیش از پانصد حدیث درباره ی وجود نازنین آقا بقیه الله علیه السلام داریم. یعنی امروز که روز غدیر است اگر پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم خواسته باشند برای خودشان جانشینی را معرفی کنند کسی جز امام مهدی علیه السلام را انتخاب نمی کنند. پس ما در خطبه ی غدیر و روز غدیر به یاد امام زمان علیه السلام باشیم.
امام مهدی علیه السلام وارث این ولایت است صاحب این ولایت است. یعنی اگر کسی امام مهدی علیه السلام را نپذیرد، دینش کامل نیست نعمت ها بر او کامل نشده است خدا از فکر و اعتقادات او راضی نیست. مهدویت اکمال دین است اتمام نعمت است و رضایت پروردگار با این دین و فکر و عقیده ای است که مهدویت در آن نهفته است.
آیات و روایات
روضة الواعظين و بصيرة المتعظين (ط – القديمة) ؛ ج1 ؛ ص89
رُوِيَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ الْبَاقِرِ ع قَالَ: حَجَّ رَسُولُ اللَّهِ ص مِنَ الْمَدِينَةِ وَ قَدْ بَلَّغَ جَمِيعَ الشَّرَائِعِ قَوْمَهُ مَا خَلَا الْحَجَّ وَ الْوَلَايَةَ فَأَتَاهُ جَبْرَئِيلُ ع فَقَالَ لَهُ يَا مُحَمَّدُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يُقْرِئُكَ السَّلَامَ وَ يَقُولُ لَكَ إِنِّي لَمْ أَقْبِضْ نَبِيّاً مِنْ أَنْبِيَائِي وَ رُسُلِي إِلَّا بَعْدَ إِكْمَالِ دِينِي وَ تَكْثِيرِ حُجَّتِي وَ قَدْ بَقِيَ عَلَيْكَ مِنْ ذَلِكَ فَرِيضَتَانِ مِمَّا يَحْتَاجُ إِلَيْهِ أَنْ تُبَلِّغَهُمَا قَوْمَكَ فَرِيضَةُ الْحَجِّ وَ فَرِيضَةُ الْوَلَايَةِ وَ الْخَلِيفَةِ مِنْ بَعْدِكَ فَإِنِّي لَمْ أُخْلِ أَرْضِي مِنْ حُجَّةٍ وَ لَمْ أُخْلِها أَبَداً وَ إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكَ أَنْ تُبَلِّغَ قَوْمَكَ الْحَجَّ تَحُجُّ وَ يَحُجُّ مَعَكَ كُلُّ مَنِ اسْتَطَاعَ السَّبِيلَ مِنْ أَهْلِ الْحَضَرِ وَ أَهْلِ الْأَطْرَافِ وَ الْأَعْرَابِ وَ تُعَلِّمَهُمْ مِنْ حَجِّهِمْ مِثْلَ مَا عَلَّمْتَهُمْ مِنْ صَلَاتِهِمْ وَ زَكَاتِهِمْ وَ صِيَامِهِمْ وَ تُوقِفَهُمْ مِنْ ذَلِكَ عَلَى مِثَالِ الَّذِي أَوْقَفْتَهُمْ عَلَيْهِ مِنْ جَمِيعِ مَا بَلَّغْتَهُمْ مِنَ الشَّرَائِعِ فَنَادَى رَسُولُ اللَّهِ ص فِي النَّاسِ أَلَا إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ يُرِيدُ الْحَجَّ وَ أَنْ يُعَلِّمَكُمْ مِنْ ذَلِكَ مِثْلَ الَّذِي عَلَّمَكُمْ مِنْ شَرَائِعِ دِينِكُمْ وَ يُوقِفَكُمْ مِنْ ذَلِكَ عَلَى مَا أَوْقَفَكُمْ عَلَيْهِ
وَ خَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ خَرَجَ مَعَهُ النَّاسُ وَ أَصْغَوْا إِلَيْهِ لِيَنْظُرُوا مَا يَصْنَعُ فَيَصْنَعُوا مِثْلَهُ فَحَجَّ بِهِمْ فَبَلَّغَ مَنْ حَجَّ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ص مِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ وَ الْأَطْرَافِ وَ الْأَعْرَابِ سَبْعِينَ أَلْفَ إِنْسَانٍ أَوْ يَزِيدُونَ عَلَى نَحْوِ عَدَدِ أَصْحَابِ مُوسَى ع السَّبْعِينَ الْأَلْفَ الَّذِينَ أَخَذَ عَلَيْهِمْ بَيْعَةَ هَارُونَ ع فَاتَّصَلَتِ التَّلْبِيَةُ مَا بَيْنَ مَكَّةَ وَ الْمَدِينَةِ فَلَمَّا وَقَفَ الْمَوْقِفَ أَتَاهُ جَبْرَئِيلُ ع فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يُقْرِئُكَ السَّلَامَ وَ يَقُولُ لَكَ إِنَّهُ قَدْ دَنَا أَجَلُكَ وَ مُدَّتُكَ وَ إِنِّي أَسْتَقْدِمُكَ عَلَى مَا لَا بُدَّ مِنْهُ وَ لَا مَحِيصَ عَنْهُ فَاعْهَدْ عَهْدَكَ وَ تَقَدَّمْ وَصِيَّتَكَ وَ اعْمِدْ إِلَى مَا عِنْدَكَ مِنَ الْعِلْمِ وَ مِيرَاثِ عُلُومِ الْأَنْبِيَاءِ مِنْ قَبْلِكَ وَ السِّلَاحِ وَ التَّابُوتِ وَ جَمِيعِ مَا عِنْدَكَ مِنْ آيَاتِ الْأَنْبِيَاءِ فَسَلِّمْهَا إِلَى وَصِيِّكَ وَ خَلِيفَتِكَ مِنْ بَعْدِكَ حُجَّتِيَ الْبَالِغَةِ عَلَى خَلْقِي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ فَأَقِمْهُ لِلنَّاسِ وَ خُذْ عَهْدَهُ وَ مِيثَاقَهُ وَ بَيْعَتَهُ وَ ذَكِّرْهُمْ مَا أَخَذْتَ عَلَيْهِمْ مِنْ بَيْعَتِي وَ مِيثَاقِيَ الَّذِي وَاثَقْتَهُمْ بِهِ وَ عَهْدِيَ الَّذِي عَهِدْتَ إِلَيْهِمْ مِنْ وَلَايَةِ وَلِيِّي وَ مَوْلَاهُمْ وَ مَوْلَى كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ
فَإِنِّي لَمْ أَقْبِضْ نَبِيّاً مِنْ أَنْبِيَائِي إِلَّا بَعْدَ إِكْمَالِ دِينِي وَ إِتْمَامِ نِعْمَتِي بِوَلَايَةِ أَوْلِيَائِي وَ مُعَادَاةِ أَعْدَائِي وَ ذَلِكَ تَمَامُ كَمَالِ تَوْحِيدِي وَ دِينِي وَ إِتْمَامُ نِعْمَتِي عَلَى خَلْقِي بِاتِّبَاعِ وَلِيِّي وَ طَاعَتِهِ وَ إِنِّي لَا أَتْرُكُ أَرْضِي بِغَيْرِ قَيِّمٍ لِيَكُونَ حُجَّةً عَلَى خَلْقِي فَ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً عَلِيٌّ وَلِيِّي وَ مَوْلَى كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ عَلِيٌّ عَبْدِي وَ وَصِيُّ نَبِيِّي وَ الْخَلِيفَةُ مِنْ بَعْدِهِ وَ حُجَّتِيَ الْبَالِغَةُ عَلَى خَلْقِي مَقْرُونٌ طَاعَتُهُ مَعَ طَاعَةِ مُحَمَّدٍ نَبِيِّي وَ مَقْرُونٌ طَاعَةُ مُحَمَّدٍ بِطَاعَتِي مَنْ أَطَاعَهُ فَقَدْ أَطَاعَنِي وَ مَنْ عَصَاهُ فَقَدْ عَصَانِي جَعَلْتُهُ عَلَماً بَيْنِي وَ بَيْنَ خَلْقِي فَمَنْ عَرَفَهُ كَانَ مُؤْمِناً وَ مَنْ أَنْكَرَهُ كَانَ كَافِراً وَ مَنْ أَشْرَكَ بِبَيْعَتِهِ كَانَ مُشْرِكاً وَ مَنْ لَقِيَنِي بِوَلَايَتِهِ دَخَلَ الْجَنَّةَ وَ مَنْ لَقِيَنِي بِعَدَاوَتِهِ دَخَلَ النَّارَ فَأَقِمْ يَا مُحَمَّدُ عَلِيّاً عَلَماً وَ خُذْ عَلَيْهِمُ الْبَيْعَةَ وَ خُذْ عَهْدِي وَ مِيثَاقِي بِالَّذِي وَاثَقْتَهُمْ عَلَيْهِ فَإِنِّي قَابِضُكَ إِلَيَّ وَ مُسْتَقْدِمُكَ فَخَشِيَ رَسُولُ اللَّهِ ص قَوْمَهُ وَ أَهْلَ النِّفَاقِ وَ الشِّقَاقِ أَنْ يَتَفَرَّقُوا وَ يَرْجِعُوا جَاهِلِيَّةً لِمَا عَرَفَ مِنْ عَدَاوَتِهِمْ وَ مَا يُبَطِّنُوَن عَلَيْهِ أَنْفُسَهُمْ لِعَلِيٍّ ع مِنَ الْبَغْضَاءِ
وَ سَأَلَ جَبْرَئِيلَ ع أَنْ يَسْأَلَ رَبَّهُ الْعِصْمَةَ مِنَ النَّاسِ وَ انْتَظَرَ أَنْ يَأْتِيَهُ جَبْرَئِيلُ بِالْعِصْمَةِ مِنَ النَّاسِ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَأُخِّرَ ذَلِكَ إِلَى أَنْ بَلَغَ مَسْجِدَ الْخَيْفِ فَأَتَاهُ جَبْرَئِيلُ ع فِي مَسْجِدِ الْخَيْفِ فَأَمَرَهُ أَنْ يَعْهَدَ عَهْدَهُ وَ يُقِيمَ عَلِيّاً لِلنَّاسِ وَ لَمْ يَأْتِهِ الْعِصْمَةُ مِنَ اللَّهِ تَعَالَى بِالَّذِي أَرَادَ حَتَّى أَتَى كُرَاعَ الْغَمِيمِ بَيْنَ مَكَّةَ وَ الْمَدِينَةِ فَأَتَاهُ جَبْرَئِيلُ وَ أَمَرَهُ بِالَّذِي أَمَرَ بِهِ مِنْ قَبْلُ وَ لَمْ يَأْتِهِ بِالْعِصْمَةِ فَقَالَ يَا جَبْرَئِيلُ إِنِّي لَأَخْشَى قَوْمِي أَنْ يُكَذِّبُونِي وَ لَا يَقْبَلُوا قَوْلِي فِي عَلِيٍّ فَرَحَلَ فَلَمَّا بَلَغَ غَدِيرَ خُمٍّ قَبْلَ الْجُحْفَةِ بِثَلَاثَةِ أَمْيَالٍ أَتَاهُ جَبْرَئِيلُ ع عَلَى خَمْسِ سَاعَاتٍ مَضَتْ مِنَ النَّهَارِ بِالزَّجْرِ وَ الِانْتِهَار وَ الْعِصْمَةِ مِنَ النَّاسِ فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يُقْرِئُكَ السَّلَامَ وَ يَقُولُ لَكَ يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ فِي عَلِيٍ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ فَكَانَ أَوَّلُهُمْ بَلَغَ قُرْبَ الْجُحْفَةِ فَأَمَرَهُ أَنْ يَرُدَّ مَنْ تَقَدَّمَ مِنْهُمْ وَ حَبَسَ مَنْ تَأَخَّرَ مِنْهُمْ فِي ذَلِكَ الْمَكَانِ لِيُقِيمَ عَلِيّاً لِلنَّاسِ وَ يُبَلِّغَهُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِي عَلِيٍّ ع وَ أَخْبَرَ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى قَدْ عَصَمَهُ مِنَ النَّاسِ فَأَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ ص عِنْدَ مَا جَاءَتْهُ الْعِصْمَةُ مُنَادِياً فَنَادَى فِي النَّاسِ بِ الصَّلَاةَ جَامِعَةً وَ تَنَحَّى عَنْ يَمِينِ الطَّرِيقِ إِلَى جَنْبِ مَسْجِدِ الْغَدِيرِ أَمَرَهُ بِذَلِكَ جَبْرَئِيلُ ع
عَنِ اللَّهِ تَعَالَى وَ فِي الْمَوْضِعِ سَلَمَات
تفسير القمي ؛ ج1 ؛ ص171
و قوله يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ قال نزلت هذه الآية في علي وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ
وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ
قَالَ نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ فِي مُنْصَرَفِ رَسُولِ اللَّهِ ص مِنْ حِجَّةِ الْوَدَاعِ وَ حَجَّ رَسُولُ اللَّهِ ص حِجَّةَ الْوَدَاعِ لِتَمَامِ عَشْرِ حِجَجٍ مِنْ مَقْدَمِهِ الْمَدِينَةَ فَكَانَ مِنْ قَوْلِهِ بِمِنًى أَنْ حَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ ثُمَّ قَالَ:
«أَيُّهَا النَّاسُ اسْمَعُوا قَوْلِي وَ اعْقِلُوهُ عَنِّي فَإِنِّي لَا أَدْرِي لَعَلِّي لَا أَلْقَاكُمْ بَعْدَ عَامِي هَذَا، ثُمَّ قَالَ هَلْ تَعْلَمُونَ أَيُّ يَوْمٍ أَعْظَمُ حُرْمَةً قَالَ النَّاسُ هَذَا الْيَوْمُ، قَالَ فَأَيُّ شَهْرٍ قَالَ النَّاسُ هَذَا، قَالَ وَ أَيُّ بَلَدٍ أَعْظَمُ حُرْمَةً قَالُوا بَلَدُنَا هَذَا، قَالَ فَإِنَّ دِمَاءَكُمْ وَ أَمْوَالَكُمْ وَ أَعْرَاضَكُمْ عَلَيْكُمْ حَرَامٌ- كَحُرْمَةِ يَوْمِكُمْ هَذَا فِي شَهْرِكُمْ هَذَا- فِي بَلَدِكُمْ هَذَا إِلَى يَوْمِ تَلْقَوْنَ رَبَّكُمْ- فَيَسْأَلُكُمْ عَنْ أَعْمَالِكُمْ، أَلَا هَلْ بَلَّغْتُ أَيُّهَا النَّاسُ قَالُوا نَعَمْ، قَالَ اللَّهُمَّ اشْهَدْ، ثُمَّ قَالَ أَلَا وَ كُلُّ مَأْثُرَةٍ أَوْ بِدْعَةٍ كَانَتْ فِي الْجَاهِلِيَّةِ أَوْ دَمٍ أَوْ مَالٍ فَهُوَ تَحْتَ قَدَمَيَّ هَاتَيْنِ، لَيْسَ أَحَدٌ أَكْرَمَ مِنْ أَحَدٍ إِلَّا بِالتَّقْوَى، أَلَا هَلْ بَلَّغْتُ قَالُوا نَعَمْ، قَالَ اللَّهُمَّ اشْهَدْ، ثُمَّ قَالَ أَلَا وَ كُلُّ رِبًا كَانَ فِي الْجَاهِلِيَّةِ فَهُوَ مَوْضُوعٌ، وَ أَوَّلُ مَوْضُوعٍ مِنْهُ رِبَا الْعَبَّاسِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ،
أَلَا وَ كُلُّ دَمٍ كَانَ فِي الْجَاهِلِيَّةِ فَهُوَ مَوْضُوعٌ، وَ أَوَّلُ مَوْضُوعٍ دَمُ رَبِيعَةَ، أَلَا هَلْ بَلَّغْتُ قَالُوا نَعَمْ، قَالَ اللَّهُمَّ اشْهَدْ، ثُمَّ قَالَ أَلَا وَ إِنَّ الشَّيْطَانَ قَدْ يَئِسَ أَنْ يُعْبَدَ بِأَرْضِكُمْ هَذِهِ- وَ لَكِنَّهُ رَاضٍ بِمَا تَحْتَقِرُونَ مِنْ أَعْمَالِكُمْ، أَلَا وَ إِنَّهُ إِذَا أُطِيعَ فَقَدْ عُبِدَ، أَلَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ الْمُسْلِمَ أَخُو الْمُسْلِمِ حَقّاً، لَا يَحِلُّ لِامْرِئٍ مُسْلِمٍ دَمُ امْرِئٍ مُسْلِمٍ وَ مَالُهُ- إِلَّا مَا أَعْطَاهُ بِطِيبَةِ نَفْسٍ مِنْهُ، وَ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ- حَتَّى يَقُولُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ- فَإِذَا قَالُوهَا فَقَدْ عَصَمُوا مِنِّي دِمَاءَهُمْ وَ أَمْوَالَهُمْ إِلَّا بِحَقِّهَا وَ حِسَابُهُمْ عَلَى اللَّهِ، أَلَا هَلْ بَلَّغْتُ أَيُّهَا النَّاسُ قَالُوا نَعَمْ، قَالَ اللَّهُمَّ اشْهَدْ، ثُمَّ قَالَ أَيُّهَا النَّاسُ احْفَظُوا قَوْلِي تَنْتَفِعُوا بِهِ بَعْدِي- وَ افْهَمُوهُ تَنْعَشُوا- أَلَا لَا تَرْجِعُوا بَعْدِي كُفَّاراً- يَضْرِبُ بَعْضُكُمْ رِقَابَ بَعْضٍ بِالسَّيْفِ عَلَى الدُّنْيَا، فَإِنْ فَعَلْتُمْ ذَلِكَ وَ لَتَفْعَلُنَّ- لَتَجِدُونِي فِي كَتِيبَةٍ بَيْنَ جَبْرَئِيلَ وَ مِيكَائِيلَ أَضْرِبُ وُجُوهَكُمْ بِالسَّيْفِ، ثُمَّ الْتَفَتَ عَنْ يَمِينِهِ فَسَكَتَ سَاعَةً ثُمَّ قَالَ- إِنْ شَاءَ اللَّهُ أَوْ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ، ثُمَّ قَالَ أَلَا وَ إِنِّي قَدْ تَرَكْتُ فِيكُمْ أَمْرَيْنِ- إِنْ أَخَذْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي فَإِنَّهُ قَدْ نَبَّأَنِي اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ- أَنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ، أَلَا فَمَنِ اعْتَصَمَ بِهِمَا فَقَدْ نَجَا- وَ مَنْ خَالَفَهُمَا فَقَدْ هَلَكَ- أَلَا هَلْ بَلَّغْتُ قَالُوا نَعَمْ، قَالَ اللَّهُمَّ اشْهَدْ، ثُمَّ قَالَ أَلَا وَ إِنَّهُ سَيَرِدُ عَلَيَّ الْحَوْضَ مِنْكُمْ رِجَالٌ فَيُدْفَعُونَ عَنِّي، فَأَقُولُ رَبِّ أَصْحَابِي، فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ إِنَّهُمْ أَحْدَثُوا بَعْدَكَ وَ غَيَّرُوا سُنَّتَكَ- فَأَقُولُ سُحْقاً سُحْقاً .
فَلَمَّا كَانَ آخِرُ يَوْمٍ مِنْ أَيَّامِ التَّشْرِيقِ أَنْزَلَ: اللَّهُ إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص نُعِيَتْ إِلَيَّ نَفْسِي- ثُمَّ نَادَى الصَّلَاةَ جَامِعَةً فِي مَسْجِدِ الْخَيْفِ فَاجْتَمَعَ النَّاسُ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ- ثُمَّ قَالَ نَصَرَ اللَّهُ امْرَأً، سَمِعَ مَقَالَتِي- فَوَعَاهَا وَ بَلَّغَهَا مَنْ لَمْ يَسْمَعْهَا، فَرُبَّ حَامِلِ فِقْهٍ غَيْرُ فَقِيهٍ، وَ رُبَّ حَامِلِ فِقْهٍ إِلَى مَنْ هُوَ أَفْقَهُ مِنْهُ، ثَلَاثٌ لَا يُغِلُّ عَلَيْهِنَّ- قَلْبُ امْرِئٍ مُسْلِمٍ أخلص [إِخْلَاصُ] الْعَمَلِ لِلَّهِ، وَ النَّصِيحَةُ لِأَئِمَّةِ الْمُسْلِمِينَ وَ لزم [لُزُومُ] جَمَاعَتِهِمْ- فَإِنَّ دَعْوَتَهُمْ مُحِيطَةٌ مِنْ وَرَائِهِمْ، الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ تَتَكَافَأُ دِمَاؤُهُمْ، يَسْعَى بِذِمَّتِهِمْ أَدْنَاهُمْ وَ هُمْ يَدٌ عَلَى مَنْ سِوَاهُمْ.
أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ، قَالُوا يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا الثَّقَلَانِ قَالَ كِتَابُ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلُ بَيْتِي، فَإِنَّهُ قَدْ نَبَّأَنِي اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ- أَنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ كَإِصْبَعَيَّ هَاتَيْنِ، وَ جَمَعَ بَيْنَ سَبَّابَتَيْهِ وَ لَا أَقُولُ كَهَاتَيْنِ- وَ جَمَعَ سَبَّابَتِهِ وَ الْوُسْطَى، فَتَفْضُلَ هَذِهِ عَلَى هَذِهِ، فَاجْتَمَعَ قَوْمٌ مِنْ أَصْحَابِهِ وَ قَالُوا- يُرِيدُ مُحَمَّدٌ أَنْ يَجْعَلَ الْإِمَامَةَ فِي أَهْلِ بَيْتِهِ فَخَرَجَ أَرْبَعَةُ نَفَرٍ مِنْهُمْ إِلَى مَكَّةَ وَ دَخَلُوا الْكَعْبَةَ وَ تَعَاهَدُوا وَ تَعَاقَدُوا وَ كَتَبُوا فِيمَا بَيْنَهُمْ كِتَاباً- إِنْ مَاتَ مُحَمَّدٌ أَوْ قُتِلَ أَنْ لَا يَرُدُّوا هَذَا الْأَمْرَ فِي أَهْلِ بَيْتِهِ أَبَداً- فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَى نَبِيِّهِ فِي ذَلِكَ «أَمْ أَبْرَمُوا أَمْراً فَإِنَّا مُبْرِمُونَ أَمْ يَحْسَبُونَ أَنَّا لا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ بَلى- وَ رُسُلُنا لَدَيْهِمْ يَكْتُبُونَ » فَخَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ ص مِنْ مَكَّةَ يُرِيدُ الْمَدِينَةَ حَتَّى نَزَلَ مَنْزِلًا يُقَالُ لَهُ غَدِيرُ خُمٍّ، وَ قَدْ عَلَّمَ النَّاسَ مَنَاسِكَهُمْ- وَ أَوْعَزَ إِلَيْهِمْ وَصِيَّتَهُ- إِذْ نَزَلَتْ عَلَيْهِ هَذِهِ الْآيَةُ «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ- وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ- وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ» فَقَامَ رَسُولُ اللَّهِ ص فَقَالَ بَعْدَ أَنْ حَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ- ثُمَّ قَالَ أَيُّهَا النَّاسُ هَلْ تَعْلَمُونَ مَنْ وَلِيُّكُمْ فَقَالُوا نَعَمْ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ، ثُمَّ قَالَ أَ لَسْتُمْ تَعْلَمُونَ أَنِّي أَوْلَى بِكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ قَالُوا بَلَى، قَالَ اللَّهُمَّ اشْهَدْ فَأَعَادَ ذَلِكَ عَلَيْهِمْ ثَلَاثاً- كُلَّ ذَلِكَ يَقُولُ مِثْلَ قَوْلِهِ الْأَوَّلِ- وَ يَقُولُ النَّاسُ كَذَلِكَ وَ يَقُولُ اللَّهُمَّ اشْهَدْ، ثُمَّ أَخَذَ بِيَدِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع فَرَفَعَهَا حَتَّى بَدَا لِلنَّاسِ بَيَاضُ إِبْطَيْهِمَا ثُمَّ قَالَ «أَلَا مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ- اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ- وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ- وَ أَحِبَّ مَنْ أَحَبَّهُ- ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَى السَّمَاءِ فَقَالَ- اللَّهُمَّ اشْهَدْ عَلَيْهِمْ وَ أَنَا مِنَ الشَّاهِدِينَ» فَاسْتَفْهَمَهُ عُمَرُ فَقَامَ مِنْ بَيْنِ أَصْحَابِهِ- فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ هَذَا مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ رَسُولِهِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص نَعَمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِنَّهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ إِمَامُ الْمُتَّقِينَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ، يُقْعِدُهُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَلَى الصِّرَاطِ فَيُدْخِلُ أَوْلِيَاءَهُ الْجَنَّةَ وَ أَعْدَاءَهُ النَّارَ،
فَقَالَ أَصْحَابُهُ الَّذِينَ ارْتَدُّوا بَعْدَهُ- قَدْ قَالَ مُحَمَّدٌ فِي مَسْجِدِ الْخَيْفِ مَا قَالَ- وَ قَالَ هَاهُنَا مَا قَالَ- وَ إِنْ رَجَعَ إِلَى الْمَدِينَةِ يَأْخُذُنَا بِالْبَيْعَةِ لَهُ فَاجْتَمَعُوا أَرْبَعَةَ عَشَرَ نَفَراً- وَ تَآمَرُوا عَلَى قَتْلِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ قَعَدُوا فِي الْعَقَبَةِ، وَ هِيَ عَقَبَةُ هَرْشَى [أَرْشَى] بَيْنَ الْجُحْفَةِ وَ الْأَبْوَاءِ، فَقَعَدُوا سَبْعَةٌ عَنْ يَمِينِ الْعَقَبَةِ وَ سَبْعَةٌ عَنْ يَسَارِهَا لِيَنْفِرُوا نَاقَةَ رَسُولِ اللَّهِ ص فَلَمَّا جَنَّ اللَّيْلُ- تَقَدَّمَ رَسُولُ اللَّهِ ص فِي تِلْكَ اللَّيْلَةِ الْعَسْكَرَ- فَأَقْبَلَ يَنْعُسُ عَلَى نَاقَتِهِ، فَلَمَّا دَنَا مِنَ الْعَقَبَةِ نَادَاهُ جَبْرَئِيلُ يَا مُحَمَّدُ إِنَّ فُلَاناً وَ فُلَاناً [وَ فُلَاناً] قَدْ قَعَدُوا لَكَ، فَنَظَرَ رَسُولُ اللَّهِ ص فَقَالَ مَنْ هَذَا خَلْفِي- فَقَالَ حُذَيْفَةُ الْيَمَانِيُّ أَنَا يَا رَسُولَ اللَّهِ حُذَيْفَةُ بْنُ الْيَمَانِ، قَالَ سَمِعْتَ مَا سَمِعْتُ قَالَ بَلَى قَالَ فَاكْتُمْ، ثُمَّ دَنَا رَسُولُ اللَّهِ ص مِنْهُمْ فَنَادَاهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ، فَلَمَّا سَمِعُوا نِدَاءَ رَسُولِ اللَّهِ ص فَرُّوا وَ دَخَلُوا فِي غُمَارِ النَّاسِ- وَ قَدْ كَانُوا عَقَلُوا رَوَاحِلَهُمْ فَتَرَكُوهَا- وَ لَحِقَ النَّاسُ بِرَسُولِ اللَّهِ ص وَ طَلَبُوهُمْ- وَ انْتَهَى رَسُولُ اللَّهِ ص إِلَى رَوَاحِلِهِمْ فَعَرَفَهُمْ، فَلَمَّا نَزَلَ قَالَ مَا بَالُ أَقْوَامٍ تَحَالَفُوا فِي الْكَعْبَةِ إِنْ مَاتَ مُحَمَّدٌ أَوْ قُتِلَ- أَلَّا يَرُدُّوا هَذَا الْأَمْرَ فِي أَهْلِ بَيْتِهِ أَبَداً، فَجَاءُوا إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَحَلَفُوا أَنَّهُمْ لَمْ يَقُولُوا مِنْ ذَلِكَ شَيْئاً- وَ لَمْ يُرِيدُوهُ وَ لَمْ يَكْتُمُوا شَيْئاً مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص، فَأَنْزَلَ اللَّهُ «يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ ما قالُوا» أَنْ لَا يَرُدُّوا هَذَا الْأَمْرَ فِي أَهْلِ بَيْتِ رَسُولِ اللَّهِ ص «وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ وَ كَفَرُوا بَعْدَ إِسْلامِهِمْ- وَ هَمُّوا بِما لَمْ يَنالُوا» مِنْ قَتْلِ رَسُولِ اللَّهِ ص «وَ ما نَقَمُوا إِلَّا أَنْ أَغْناهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ- فَإِنْ يَتُوبُوا يَكُ خَيْراً لَهُمْ- وَ إِنْ يَتَوَلَّوْا يُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ عَذاباً أَلِيماً- فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ- وَ ما لَهُمْ فِي الْأَرْضِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصِيرٍ » فَرَجَعَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِلَى الْمَدِينَةِ وَ بَقِيَ بِهَا محرم [الْمُحَرَّمَ] وَ النِّصْفَ مِنْ صَفَرٍ لَا يَشْتَكِي شَيْئاً- ثُمَّ ابْتَدَأَ بِهِ الْوَجَعُ الَّذِي تُوُفِّيَ فِيهِ رَسُولُ اللَّهِ ص
تفسير فرات الكوفي ؛ ص130
عَنْ زَيْدِ بْنِ أَرْقَمَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ فِي وَلَايَةِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ قَالَ فَأَخَذَ رَسُولُ اللَّهِ ص يَدَ [بِيَدِ] عَلِيِّ [بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع فِي يَوْمِ غَدِيرِ خُمٍ] ثُمَّ [وَ] رَفَعَهَا وَ قَالَ اللَّهُمَّ مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ [وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ].
الكافي (ط – الإسلامية) ؛ ج1 ؛ ص420
42- الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أُورَمَةَ وَ عَلِيِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَسَّانَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ كَثِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ ازْدادُوا كُفْراً لَنْ تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ قَالَ نَزَلَتْ فِي فُلَانٍ وَ فُلَانٍ وَ فُلَانٍ آمَنُوا بِالنَّبِيِّ ص فِي أَوَّلِ الْأَمْرِ وَ كَفَرُوا حَيْثُ عُرِضَتْ عَلَيْهِمُ الْوَلَايَةُ حِينَ قَالَ النَّبِيُّ ص مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ ثُمَّ آمَنُوا بِالْبَيْعَةِ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع ثُمَّ كَفَرُوا حَيْثُ مَضَى رَسُولُ اللَّهِ ص فَلَمْ يَقِرُّوا بِالْبَيْعَةِ ثُمَّ ازْدادُوا كُفْراً بِأَخْذِهِمْ مَنْ بَايَعَهُ بِالْبَيْعَةِ لَهُمْ فَهَؤُلَاءِ لَمْ يَبْقَ فِيهِمْ مِنَ الْإِيمَانِ شَيْءٌ.
الأمالي( للصدوق) ؛ النص ؛ ص122
1- حَدَّثَنَا الشَّيْخُ الْفَقِيهُ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مُوسَى بْنِ بَابَوَيْهِ الْقُمِّيُّ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَكِّلِ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ السَّعْدَآبَادِيُّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِيِّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ عَنْ أَبِي الْجَارُودِ عَنْ جَابِرِ بْنِ يَزِيدَ الْجُعْفِيِّ عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِيِّ قَالَ: خَطَبَنَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ ثُمَّ قَالَ أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ قُدَّامَ مِنْبَرِكُمْ هَذَا أَرْبَعَةُ رَهْطٍ مِنْ أَصْحَابِ مُحَمَّدٍ ص مِنْهُمْ أَنَسُ بْنُ مَالِكٍ وَ الْبَرَاءُ بْنُ عَازِبٍ الْأَنْصَارِيُّ وَ الْأَشْعَثُ بْنُ قَيْسٍ الْكِنْدِيُّ وَ خَالِدُ بْنُ يَزِيدَ الْبَجَلِيُّ ثُمَّ أَقْبَلَ بِوَجْهِهِ عَلَى أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ فَقَالَ يَا أَنَسُ إِنْ كُنْتَ سَمِعْتَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص يَقُولُ مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ [فَهَذَا عَلِيٌ] مَوْلَاهُ ثُمَّ لَمْ تَشْهَدْ لِيَ الْيَوْمَ بِالْوَلَايَةِ فَلَا أَمَاتَكَ اللَّهُ حَتَّى يَبْتَلِيَكَ بِبَرَصٍ لَا تُغَطِّيهِ الْعِمَامَةُ وَ أَمَّا أَنْتَ يَا أَشْعَثُ فَإِنْ كُنْتَ سَمِعْتَ رَسُولَ اللَّهِ ص وَ هُوَ يَقُولُ مَنَ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ ثُمَّ لَمْ تَشْهَدْ لِيَ الْيَوْمَ بِالْوَلَايَةِ فَلَا أَمَاتَكَ اللَّهُ حَتَّى يَذْهَبَ بِكَرِيمَتَيْكَ وَ أَمَّا أَنْتَ يَا خَالِدَ بْنَ يَزِيدَ إِنْ كُنْتَ سَمِعْتَ رَسُولَ اللَّهِ ص يَقُولُ مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ ثُمَّ لَمْ تَشْهَدْ لِيَ الْيَوْمَ بِالْوَلَايَةِ فَلَا أَمَاتَكَ اللَّهُ إِلَّا مِيتَةً جَاهِلِيَّةً وَ أَمَّا أَنْتَ يَا بَرَاءَ بْنَ عَازِبٍ إِنْ كُنْتَ سَمِعْتَ رَسُولَ اللَّهِ ص يَقُولُ مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ ثُمَّ لَمْ تَشْهَدْ لِيَ الْيَوْمَ بِالْوَلَايَةِ فَلَا أَمَاتَكَ اللَّهُ إِلَّا حَيْثُ هَاجَرْتَ مِنْهُ قَالَ جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِيُّ وَ اللَّهِ لَقَدْ رَأَيْتُ أَنَسَ بْنَ مَالِكٍ وَ قَدِ ابْتُلِيَ بِبَرَصٍ يُغَطِّيهِ بِالْعِمَامَةِ فَمَا تَسْتُرُهُ وَ لَقَدْ رَأَيْتُ الْأَشْعَثَ بْنَ قَيْسٍ وَ قَدْ ذَهَبَتْ كَرِيمَتَاهُ وَ هُوَ يَقُولُ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي جَعَلَ دُعَاءَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَيَّ بِالْعَمَى فِي الدُّنْيَا وَ لَمْ يَدْعُ عَلَيَّ بِالْعَذَابِ فِي الْآخِرَةِ فَأُعَذَّبَ فَأَمَّا خَالِدُ بْنُ يَزِيدَ فَإِنَّهُ مَاتَ فَأَرَادَ أَهْلُهُ أَنْ يَدْفِنُوهُ وَ حُفِرَ لَهُ فِي مَنْزِلِهِ فَدُفِنَ فَسَمِعَتْ بِذَلِكَ كِنْدَةُ فَجَاءَتْ بِالْخَيْلِ وَ الْإِبِلِ فَعَقَرَتْهَا عَلَى بَابِ مَنْزِلِهِ فَمَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً وَ أَمَّا الْبَرَاءُ بْنُ عَازِبٍ فَإِنَّهُ وَلَّاهُ مُعَاوِيَةُ الْيَمَنَ فَمَاتَ بِهَا وَ مِنْهَا كَانَ هَاجَرَ.
2- حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ الْحَافِظُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْحَسَنِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ خَلَفٍ قَالَ حَدَّثَنَا سَهْلُ بْنُ عَامِرٍ قَالَ حَدَّثَنَا زَافِرُ بْنُ سُلَيْمَانَ عَنْ شَرِيكٍ عَنْ أَبِي إِسْحَاقَ قَالَ: قُلْتُ لِعَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع مَا مَعْنَى قَوْلِ النَّبِيِّ ص مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ قَالَ أَخْبَرَهُمْ أَنَّهُ الْإِمَامُ بَعْدَهُ.
3- حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ سَلَمَةَ الْأَصْبَهَانِيِّ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مُحَمَّدٍ قَالَ حَدَّثَنَا الْقَتَّادُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ هَاشِمِ بْنِ الْبَرِيدِ عَنْ أَبِيهِ قَالَ: سُئِلَ زَيْدُ بْنُ عَلِيٍّ ع عَنْ قَوْلِ رَسُولِ اللَّهِ ص مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ قَالَ نَصَبَهُ عَلَماً لِيُعْلَمَ بِهِ حِزْبُ اللَّهِ عِنْدَ الْفُرْقَةِ.
و كان في حجّة الوداع بعرفة يوم الجمعة: المغني لابن قُدَامة ج 2 ص 194، وراجع: تفسير مجمع البيان ج 3 ص 273، جامع البيان ج 6 ص 105، عمدة
القاري ج 18 ص 199، سنن الترمذي ج 4 ص 316، وأنت خبير بأنّه بناءً على هذا يكون يوم الغدير الثامن عشر ذى الحجّة يوم الأحد، كما أُشير إليه في هامش الغدير ج 1 ص 42.
. كان معه من الصحابة ومن الأعراب وممّن يسكن حول مكّة والمدينة مئة وعشرون ألفاً…: العدد القويّة ص 183، بحار الأنوار ج 37 ص 150.
. غدير خمّ على ثلاثة أميال من الجُحفَة: الغدير ج 4 ص 302، عمدة القاري ج 2 ص 218، الفصول المهمّة لابن الصبّاغ ج 1 ص 245، تاج العروس ج 16
ص 225.
. خمّ: موضع غدير خمّ، من خممت البيت أي كنسته، فكأنّها سُمّيت بذلك لنقائها… وقيل: هو على ثلاثة أميال من الجُحفَة: معجم البلدان ج 2 ص 389.
. أتاه جبرئيل على خمس ساعات مضت من النهار… : الاحتجاج ج 1 ص 70، اليقين ص 346، بحار الأنوار ج 37 ص 203.
. مائده: 67.
. نزل رسول اللّه صلىاللهعليهوآله من حجّة الوداع، نزل عليه جبرئيل فقال: «يَـأَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَآ أُنزِلَ إِلَيْكَ … »:الكافي ج 1 ص 295، شرح الأخبار ج 2 ص 347،
الخرائج والجرائح ج 2 ص 488، مناقب آل أبي طالب ج 2 ص224، تفسيرفرات ص 124، الإرشاد ج 1 ص 175، الاحتجاج ج 1 ص 70، كشف الغمّة ج 1 ص 318، سعد السعودص70، المزار للشهيد الأوّل ص 76، تفسير الثعلبي ج 4 ص 92، المناقب للخوارزمي ص 7، بحار الأنوارج 21 ص386، و ج 37 ص 115، فتح القدير ج 2 ص 60، الملل والنحل ج 1 ص 163، شواهد التنزيل ج 2 ص 391، ينابيع المودّة ج 2 ص 249.
. أنيخوا ناقتي، فو اللّه ما أبرح من هذا المكان حتّى أبلّغ رسالة ربّي… : بحار الأنوار ج 37 ص 166.
. فأمره أن يردّ مَن تقدّم منهم ويحبس من تأخّر عنهم: روضة الواعظين ص 90، اليقين ص 345، تفسير الصافي ج 2 ص 55، تفسير نور الثقلين ج 1 ص
654، بحار الأنوار ج 37 ص 204.
. «مغيلان»: نام درختى است خاردار، شبيه به درخت اقاقيا كه به عربي به آن سَمَر گويند. به لغتنامه دهخدا مراجعه كنيد.
. نزل رسول اللّه صلىاللهعليهوآله بين مكّة والمدينة عند سَمُرَات خمس دوحاتٍ عظام… : تاريخ مدينة دمشق ج 42 ص216، الغدير ج 1 ص 31؛ فأمر رسول اللّه فقُمَّت السَّمُرَات… : تفسير العيّاشي ج 1 ص 332.
. نزل رسول اللّه صلىاللهعليهوآله بين مكّة والمدينة عند سَمُرات خمس دوحاتٍ عظام… : تاريخ مدينة دمشق ج 42 ص216، الغدير ج 1 ص 31؛ فأمر رسول اللّه فقُمَّت السَّمُرَات… : تفسير العيّاشي ج 1 ص 332؛ فدعى المقداد وسلمان وأبا ذر وعمّار… أن يعمدوا إلى أصل الشجرتين فيقمّوا ما تحتها فكسحوه: إقبال الأعمال ج 2 ص 245، بحارالأنوار ج 37 ص 131.
. وأمر بما تحت الشجر من شوكٍ فقُمّ: بحار الأنوار ج 37 ص 179؛ فكنس أُناس ما تحت السَّمُرَات: تاريخ مدينهدمشق ج 42 ص 216.
. فأمر رسول اللّه صلىاللهعليهوآله أن يُقَمَّ ما تحتهنّ ويُنصب له من الأحجار كهيئة المنبر… : روضة الواعظين ص 912، بحار الأنوار ج 37 ص 204؛ وأمرهم أن يضعوا الحجارة بعضها على بعض كقامة رسول اللّه صلىاللهعليهوآله: إقبال الأعمال ج 2 ص 245.
. أمر أن يؤى بأحلاس دوابّنا وأقتاب إبلنا وحقائبنا، فوضعنا بعضها على بعض، ثمّ ألقينا عليها ثوباً:تفسير العيّاشي ج 2 ص 98، بحار الأنوار ج 37 ص 152؛
وأمر أن يُنصب له منبر من أقتاب الإبل: بحار الأنوار ج37 ص 166.
. وظُلِّلَ لرسول اللّه صلىاللهعليهوآله بثوبٍ على شجرةٍ من الشمس: مسند أحمد ج 4 ص 372، بحار الأنوار ج 37 ص 187.
. لمّا كان يوم غدير خمّ أمر رسول اللّه صلىاللهعليهوآله منادياً فنادى: «الصلاة جامعة»: الأمالي للصدوق ص 67، روضة الواعظينص 103، بحار الأنوار ج 37 ص 112؛
أمر رسول اللّه بالدوحات في غدير خمّ فقُمن، ثمّ نودي:«الصلاة جامعة»: قرب الإسناد ص 57، التحصين ص 578، نهج الإيمان لابن جبر ص 91؛ وانتهى إلينا رسول اللّه صلىاللهعليهوآله فنادى: «الصلاة جامعة»: إقبال الأعمال ج 2 ص 245؛ فنزلنا بغدير خمّ، فنودي فينا: «الصلاة جامعة»: العمدة لابن البطريق ص 92، ذخائر العقبى ص 76، المراجعات ص 263، بحار الأنوار ج 37 ص 149.
معرفی ستاد غدیریه
جهت تماس با مسئول فروشگاه و محصولات ایام غدیریه
09127001448
هرگونه کپی برداری از محتوای سایت بلامانع می باشد.
2 پاسخ
ذکرمنابع کافی و لازم بود
جالب بود .از خیلی چیزها اطلاع نداشتم .ولی الان متوجه شدم